زن در چشم و دل محمد

گفتاری از شهید علی شریعتی

كشمكش ميان زنان و پيغمبر چندان بالا گرفت كه وحي دخالت كرد و پيشنهاد نمود كه هر كدامتان دنيا را مي خواهيد مهرتان را تمام بگيريد و آزادانه زندگي به دلخواه پيشيه كنيد و هر كدام خدا را و آخرت را مي خواهيد با محمد زندگي سخت خانه او بسازيد. زنان فقر و محمد را برگزيدند و تنها يكي از آن ميان دنيا را بگزيد. مبلغان مسيحي و نويسندگان مغرض كوشيده اند تا در روح نيرومند محمد نقطه ضعفي بيابند و چون در ترتبيت اخلاقي مسيحيت زيبائي زن را فريب شيطان مي شمارند و گرايش بدو را فساد و انحطاط بگونه اي كه حتي ترك ازدواج خشنودي خدا را سبب مي شود و حافظ تقواي ديني كوشيده اند و از او يك دون ژون شرقي بسازند كه شيفتة زنان است و همچون سلاطين شرق حرمسرا تشكيل مي دهد.

آنان هياهوي بسياري بپا كرده اند و موج هياهوي اينان تا ا ينجا نيز رسيده است و بسياري از روشنفكران ما را گرفتار كرده است.

من معتقدم مسئله زن در زندگي و احساس محمد نه تنها نقطة ضعفي براي او نيست بلكه يكي از وجوه درخشان و زيباي اين روح بزرگ است تا آنجا كه حتي عباس محمد عقاد مصري مي گويد مبلغان مسيحي و نويسندگان استعماري خواسته اند از اين طريق بر اسلام ضربه اي فرود آورند در حاليكه در اين راه سخت بر خطا رفته اند چون در اينجا بر هر مسلماني كه با دينش آشناست و از سيرة پيغمبرش آگاه تجلي حقيقت از هر چيزي ساده تر و روشن تر است و ضربه اي كه آنان تصور كرده اند خود حجتي است كه مسلمانان را كفايت مي كند و براي بزرگداشت پيغمبرش و تبرئه دين از تهمت هاي زشتي كه بر آن زده اند به حجتي ديگر نيازمند نيست.

براي يك مسلمان بر صدق نبوت حضرت محمد (ص) هيچ دليلي از شيوة رفتار وي با زنانش و كيفيت انتخاب زنانش صادق تر نيست.

آيا واقعاً محمد يك دون ژون بوده است كساني كه مي كوشند تا مردي را هوسباز معرفي كنند طبيعتاً به سراغ جواني او مي روند چون هوس و شهوت همواره گريبانگير جواني است اما تاريخ كه حتي شوخي هاي او را با زنانش بيان مي كند و كوچكترين جزئيات زندگي او را نشان مي دهد كمترين موج هوسي را در سيماي جوان محمد سراغ ندارد. نخستين زني كه در اوج جواني با وي آشنا مي شود و ازدواج مي كند. خديجه است بيوه زني چهل و به قولي چهل و پنج ساله كه پيش از او دو بار ازدواج كرده بود و فرزنداني همسن محمد داشت و در طول بيست و هشت سالگي كه باوي به سر مي برد هيچ زني در زندگي او راه ندارد آنچه را كه در جواني محمد پيش از ازدواج با خديجه بايد در نظر داشت اين است كه او همچنان ديگر جوانان قريش نه حيثيت اجتماعي و نه محظورات اخلاقي و نه سنگيني مسئوليت هاي سياسي و نظامي و بخصوص مسئوليت خطير رسالت و حتي نه پيري كه بعدها همگي بر او هجوم مي برند هيچ كدام او را مقيد نمي خواست و با هوس بيگانه نمي كرد. شگفتا كه او فرزند عبداله و نوه عبدالمطلب كه بزرگ مكه بود و برادرزادة ابوطالب كه او نيز بعد از پدر از بزرگان مكه بود در قريش و مكه به خاطر اخلاق و رفتار خوب و مورد اعتماد بودن به محمد امين معروف شد و در آن موقع خيلي ها آرزوي ازدواج با او را داشتند.

او مردي است كه تا پنجاه سالگي با بيوه زني تا هفتاد سالگي او سر مي كند و در طول اين مدت حتي يكبار هواي زن ديگري در سر نمي پروراند. از نظر متعصب ترين مبلغان مسيحي محمد در مكه از چنين اتهامي كاملاً به دور است. پس چگونه اين مرد با اين سابقه تا وارد مدينه شود در حاليكه پيرمردي 53 است و مقام نبوت خدائي دارد و مسئوليتهاي خشن نظامي و سياسي بر دوش دارد و انديشه اش ، روحش ، زندگي اش ، سنش و به خصوص موقعيت اجتماعي و اخلاقي اش دين و تقوي و پارسائي و رنج و كار را به مردم الهام مي كند يكباره آتش هوس در او سربرداشته باشد.

آنچه مبلغان فراموش مي كنند اين است كه زيبائي زن است كه هوس را سيراب
 مي كند نه تعداد زن. مرد هوسباز در پي دختر طناز و هوش انگيز است نه زنان بيوه جا افتاده و بچه داري كه يا مثل دختر عمر آنقدر زشتند كه كسي آنها را تحمل نمي كند و يا اگر رنگ و آبي داشته اند در خانه شوهر و يا شوهران قبلي از بين رفته است و به جاي دوشيزگي و شور جواني و عشوه و هوس چين پيري دارند.

خوشبختانه تاريخ يكايك زنان او را مي شناسد و هم مي داند كه چرا به خانة محمد آمده اند. حال به بررسي اين حرمسراي جنجال برانگيز مي پردازيم :

عايشه :

 خديچه در هفتاد و دو سالگي فوت كرد. محمد در اين هنگام حدود پنجاه سال داشت و در اوج پريشاني و سختي زندگيش در مكه. بسياري از يارانش در حبشه به سر مي بردند و او با ياران اندكش در چنگ يك شهر دشمن اسير پشتيبان محكم خود ابوطالب را نيز در همين سالها از دست مي دهد.

وضعيت رقت بار او باعث شد همه به او پيشنهاد دهند كه ازدواج كند اما عشق خديجه كه تا پايان مرگ او را فراموش نكرد و زندگي سياسي پر از خطرش او را چنان به خود گرفتار كرده بود كه در انديشه زني نبود عايشه دختر ابوبكر تنها دختري بود كه در اسلام متولد شد و اين امر باعث شد تا ابوبكر و ياران نزديك پيامبر تصميم گرفته نخستين زني كه در اسلام زاده شده و خاطره اي از جاهليت ندارد همسر پيامبر اسلام شود.

ابوبكر كه احساس بسيار رقيق دارد و دلش جز ايمان به محمد از محبت وي لبريز است به وي دخترش را پيشنهاد مي كند. عايشه دختري هفت ساله است و محمد مردي پنجاه و چند ساله كه در خانه دختري عزيز چون فاطمه دارد كه نيازمند مادري است و در بيرون دشماني چون ابوجهل و ابولهب و زندگي سراسر تلخي ، آشوب و خطر پيداست كه دختر هفت ساله ابوبكر بكار همسري محمد نمي آيد. محمد او را نامزد مي كند تا با دوست و همفكر خويش خويشاوند گردد كه پيوند خويشاوندي استوارترين پيوند ميان دو انسان است.

ازدواج محمد با عايشه يك ازدواج سمبليك است آميخته با مصلحتي عاقلانه و در اينجا سخن از عشق و هوس بيجاست.

سوده :

دختر زمعه از نخستين مسلماناني بود كه در روزهاي تيره و پر وحشت اسلام با همسرش به محمد گرويدند وي در راه عقيده اش رنج بسيار كشيد و به فرمان پيغمبر به حبشه هجرت كرد.

پس از بازگشت شوهرش را از دست مي دهد و خانواده اش او را به خاطر اعتقاداتش نمي پذيرند و هيچ كس حاضر به ازدواج با او نيست. پيامبر او را پناه مي دهد و با او ازدواج مي كند و در حقيقت جانشين خديجه مي شود.

هند : (ام سلمه)

همسر مجاهد بزرگي كه در احد مجروح شد و بعد در جنگ بني اسد جان داد.

پيامبر در مرگ وي چنان اندوهگين شده بود كه به سختي مي گريست سلم همسر او زني فرتوت بود كه از همسرش چندين بچه كوچك و بزرگ داشت.

چهار ماه از مرگ همسرش با فرزندان بي پدر و بي پناهش زندگي بي اميد و دردناكي را مي گذراند و بزرگان مسلمان را مسئول مي دانست ابوبكر از او خواستگاري كرد نپذيرفت عمر از او خواستگاري كرد عذر آورد كه فرزندانم زيادند و جواني ام گذشته است پيغمبر از او خواستگاري كرد باز نپذيرفت ولي حضرت اصرار كردند تا فرزند بزرگش او را به عقد حضرت محمد درآورد.

رمله : (ام حبيبه)

دختر ابوسفيان كه دست به فداكاري بزرگي زد در اوج مبارزة ابوسفيان با محمد با همسرش به او گرويدند و به حبشه رفتند و در آنجا شوهرش تحت تاثير محيط مسيحي شد و ام رمله به اعتقاد خود استوار ماند و همسرش در كشور غريب او را تنها رها كرد.

او نه مي توانست بي پناه در حبشه بماند نه ابوسفيان پناهش مي داد و حتي او را تهديد كرده بود.

محمد به پاداش اين فداكاري و اينكه زن شرافتمندي كه در راه وي بدبختي تهديدش مي كرد و نيز هم براي اينكه دختر ابوسفيان در اوج مبارزة با وي به همسري محمد درآيد (حادثة پر معنائي) از او بسيار محترمانه خواستگاري كرد و نجاشي پادشاه حبشه او را به نمايندگي محمد عقد كرد و مهريه اش را پرداخت.

جويريه :

دختر حارث رئيس قبيلة بني ال.مصطلق است وي در جنگ نصيب ثابت به قيس شده بود جويريه نزد پيغمير آمد و گفت ثابت مبلغ كلاني براي آزادي من مي خواهد و من ندارم تو كمكم كن پيغمبر كتابت او را پرداخت و او را به همسري خود درآورد به چند دليل : 1. محبت خود را درون قبيله بني المصطلق جانشين كينة ديرينه ساخت (بخصوص رئيس قبيله) 2. مسلمانان را واداشت تا تمام اسراء را آزاد كنند چون همة اسرا خويشان او مي شدند. اسيران آزاد شدند و همگي اسلام آوردند و اين طايفه كه از دشمنان سرسخت محمد بودند باوي متحد شدند جويريه پيش از همسر پسر عمويش عبداله بود كه بعد از امارت او را رها كرده بود.

صفيه :

دختر رئيس بني قريظه بود كه اسير شده بود پيغمبر او را آزاد گذاشت كه به خانواده اش باز گردد كه او خود پيشنهاد ازدواج با پيغمبر و بودن كنار او را داد.

ميمونه :

خواهر ام فضل زن عباس بن عبدالمطلب يكسال پس از حديبيه پيغمبر به قصد عمره وارد مكه شد و طبق قرارداد سه روز بيشتر نمي توانست بماند.

در اين سه روز مي كوشيد تا دلهاي مردم را به خود نزديك سازد و با مهرباني و بخشش و نيكي و نرمش از شدت كينه و خشونتي كه سران كفر عليه او در روحها ايجاد كرده بودند بكاهد.

ميمونه در اين چند روز رفتار مسلمانان در او تاثير شديدي گذاشته بود و به اسلام گرايش پيدا كرده بود. و آوازه عشقش به حضرت محمد در آسمان نيز پيچيد و وحي نيز احساس پاك او را ستود.

عباس به محمد پيشنهاد اين ازدواج را مي دهد. خويشاوندي ميمونه با خالد و انتساب وي به خانواده هاي با نفوذ قريش محمد را بر آن داشت تا پيشنهاد او را بپذيرد. كه در آخرين روز مراسم عروسي برگزار شد و در اين جشن مشركان در كنار مسلمانان دعوت شدند فضاي سرد سياسي گرم شد و دوري و بيگانگي تخفيف داده شد. پس از آن خالد ، عمروعاص ، عثمان بن طلحه راهي مدينه شدند ومسلمان.

 

 

حفضه :

دختر عمر است. شوهرش كه مرد با آنكه دختر عمر بود كسي به سراغش نرفت تا عمر خود دست به كار شد اول به ابوبكر پيشنهاد كرد به اين اميد كه دوستي با وي شايد بكار آيد اما ابوبكر سكوت كرد بسراغ عثمان رفت و عثمال نيز سكوت كرد عمر افسرده شد و دلش از پاسخ ساكت دو يار ؟ بدرد آمد و پيش پيغمبر از آنان گله كرد پيغمبر براي تسكين خاطر او گفت حفصه را به عقد كسي در بياور كه براي او از ابوبكر و عثمان بهتر باشد. و بدين ترتيب پيوند خويش را با عمر كه يكي از شخصيتهاي پر نفوذ و مؤثر اسلام به شمار مي رفت نزديكتر ساخت. از كوشش عمر و از سكوت ابوبكر و عثمان مي توان به زيبائي حفصه پي برد.

عمر خود به دخترش مي گويد : دختر من تو به عايشه كه به زيبائي خود مي نازد نگاه مكن به خدا قسم من مي دانم رسول خدا تو را دوست ندارد و اگر بخاطر من نبود تو را طلاق داده بود.

زينب :

زن عبيده بن حارث كه در بدر شهيد شد و بسيار فرتوت و افتاده بود محمد وي را كه آفتاب عمرش بر لب بام بود را به زني گرفت و نخواست همسر مجاهد شهيدي در پيري و بي پناهي سر كند او زني سخت پارسا ، مهربان و نيكو كار بود. (ام المساكين)

اينانند زنان حرمسراي پيغمبر

و اينك چند نكته مهم : 1. حكم تعدد زوجات در سال هشتم نازل شد و هيچ فردي حكم نمي كند محمد مي بايست پس از اين حكم چهار زن را نگه دارد و بقيه را طلاق دهد. 

2. اسلام تعدد زوجات را وضع نكرده است پيش از اسلام هيچ حدي در اين باره وجود نداشت و آنچه اسلام آورده است تحديد زوجات (محدود) نه كه تا چهار زن بگيريد بلكه بيش از چهار زن نگيريد و اين دو يكي نيست.

3. قرآن ابتدا مردم را ملزم به اجراي عدالت ميان زنان مي كند و بلافاصله اعتراف مي نمايد كه هرگز نمي توانيد عدالت ورزيد پس به يك تن اكتفا كنيد اين چنين بيان هنرمندانه و شگفت انگيزي هر كه را سخن شناس باشد و با روح قرآن آشنا و هوس تعدد زوجات هم در دل نداشته باشد بسادگي معترف مي كند كه اين شرايط چنان دشوار است و تنگناي جواز چندان سخت كه جز در مواردي فردي و اجتماعي كه الزامي زوجي يا اخلاقي در كار است نمي توان از آن گذر كرد.

موارد فردي را از متن قرآن مي توان احساس كرد در ضمن آياتي كه از سرنوشت يتيمان و زنان بي سرپرست سخن مي گويد اما موارد اجتماعي اش را خوشبختانه نسل حاضر به چشم ديده اند.

پس از جنگ جهاني دوم بحران شديدي كه بر اثر نابودي ميليون ها مرد در اروپا و به خصوص آلمان و اتريش و لهستان پديد آمد و موج فساد و انحطاط و بيماريهاي رواني و پريشاني بسياري كه زنان بي شوهر و اطفال بي پدر را رنج مي داد همه مسائل بسيار جدي ئي بود كه در روح و اخلاق جامعة اروپائي آثاري عميق و انحرافي شديد بوجود آورد كه تا به امروز نيز آثارش به جاست.

موج تظاهرات و اعتراضات زنان به مذهب كاتالويك كه تعدد زوجات و به خصوص ازدواج مجدد را ممنوع مي داند و  هم به مؤمنين كه اصل تعدد زوجات را راه بازي براي شهوتراني خود مي پندارند و هم به روشنفكران امروزي كه آنرا مطلقاً ضد انساني مي شمارند نشان مي دهد كه معني و مورد واقعي اين حكم چيست و كجاست.

در سال 1958 ميلادي جبهة آزادي بخش ملي الاجزاير به همة اعضاي خود توصيه كرد كه مجاهدان به خانواده هاي برادران شهيدشان بينديشند و با زناني كه همسرانشان را در اين مبارزه از دست داده اند ازدواج كنند تا شهادت مايه پريشاني اطفال و بدبختي زنان نگردد و خانوادة يك شهيد به دامن فقر و فساد بيفتد.

آنچه مي خواهم بگويم اين است كه مساله تعدد زوجات را در گذشته و به خصوص جامعه هاي ابتدائي نبايد بدان معني كه امروز از آن احساس مي شود گرفت و آنرا نبايد با چشم اين عصر ديد.

و اما حرمسراي محمد چگونه بود؟

چند اطاق گلي متصل به مسجد سقفش از شاخ و برگ درخت خرما پوشيده شد قنديلهاي كه قصر جنجالي شاخه هاي نخل كه مي سوزد و مطبخش و خوراكش ابوهريره مي گويد :

حضرت تا مرد از نان جو سير نخورد گاه مي شد دو ماه مي گذشت و آتش در منزل وي برافزوخته نمي شد در اين مدت غذاشان خرما و آب بود و او گاه از شدت گرسنگي سنگ بر شكم مي بست.

من هر گاه كه به ياد خانه و زندگي محمد مي افتم كه جواني و كمال را با بيوه زني پنجاه تا هفتاد و دو سه ساله مي گذراند و در پيري با بيوه زناني جا افتاده و بچه دار چون ام سلمه و زينب و بخصوص حفصه سر كرد، خانه اش و خوراكش آن بود نمي توانم از افسوس خودداري كنم كه محمد مي توانست زناني زيباتر از آنها داشته باشد و زندگي بهتر از اين و نيز هر گاه سخنان نويسندگاني را مي خوانم كه از شهوتراني محمد سحن مي گويند و از حرمسراي او نمي توانم از خشم و شرم پريشان نشوم كه يك انسان حتي يك نويسنده تا كجاها مي تواند ننگين شود و بخاطر مصلحتي زشت سيماي حقيقي زيبا را كه فخر انسان است و سرمايه تاريخ به چنين پليديها بيالايد.