رد انحرافات عزاداری هنوز مصلحت نیست ؟؟؟

 

می‌گوید: “فلان کتاب پر از روایت مجعول است، افکار را خراب می‌کند ضررش از هر کتاب غیردینی برای عقاید مردم این زمان بیشتر است…” می‌پرسیم: “پس بفرمایید تا مردم بدانند و با خواندنش منحرف نشوند، جوانان نخوانند تا با خواندنش به اسلام بدبین نشوند!

” بله، ولی … خوب … مصلحت نیست!

می‌گوید: “سینه‌زنی و قمه‌زنی و تیغ‌زنی و جریده‌کشی و نعش‌بندی و این حرکات با اسلام سازگار نیست، لخت شدن مردها در انظار، آسیب زدن به بدن، شرعاً جایز نیست”، می‌گوییم: “پس اعلام بفرمایید تا نکنند، مخالفان اسلام و تشیع نبینند، شما خودتان درستش کنید تا دیگران جور دیگری جمعش نکنند…”

مى‌فرماید: “بله، ولی… مصلحت نیست”

اعتراف می‌کند که: “این جور وعظ و تبلیغ دیگر برای این زمان مؤثر نیست، در برابر هجوم تبلیغات غیرمذهبی و ضد مذهبی و مجهز به آخرین وسائل ارتباطی و آموزشی و تبلیغی و شیوه‌های هنری و فنی و علمی جدید نمی‌تواند مقاومت کند و از اسلام دفاع اثربخشی کند، باید فیلم را، تلویزیون را، تئاتر را، رادیو را در خدمت بیان جدید مذهب آورد…”

خوشحال می‌شوی از این همه روشن‌بینی و هوشیاری و احساس زمان و نیاز زمان و قدرت نقد تحلیل اجتماعی و پیشنهاد می‌کنی که: “اشکالی ندارد ما حاضریم هر کاری از دستمان برآید در این راه انجام دهیم.” بلافاصله: “بله، ولی هنوز زود است، فعلا مصلحت نیست، مصلحت نیست.

آری، حقیقت نیست اما مصلحت است، حقیقت است اما مصلحت نیست.

این منطق کیست؟ این مصلحت‌اندیش و منطقش، دشمن و مخالف علی است، و با همین ابزار و ضربه است که علی، خانه‌نشین می‌شود و هنوز هم همین “مصلحت نیست”ها را چون سدی در برابر همه جنبش‌ها و کوشش‌ها می‌بینیم.

علی شریعتی

ثار الله

كربلا ما را به سوي خود فرا مي‌خواند و ارواح مشتاق ما بي‌تابانه، همچون كبوتران حرم، به‌ سوي كربلا بال مي‌گشايند.

بار ديگر صداي «هل من ناصر» امام عشق در دل تاريخ بلند است و اين بار حضور امت براستي شگفت‌آور است. هر آن‌كس در هر زمان و در هر جا به اين صدا لبيك گويد كربلايي است و كربلا ميزان عشق است و اهل را از اغيار جدا مي‌كند. 

كربلا، آغوشت را بگشا، حزب الله به سوي تو مي‌آيد. 

راهيان كربلا را بنگر. آنان خوب دريافته‌اند كه زندگي به خون وابسته است

و پيكر تاريخ ، بي‌خون خدا _ ثار الله _ مُرده‌اي بيش نيست

و سر مبارك امام شهيد بر فراز نِي، رمزي است بين خدا و عشاق ،

يعني كه اين است بهاي ديدار. 

شهید سید مرتضی آوینی

شباهت تروریست‌های تکفیری با خوارج

 

 

 

 

این ویدئو را حتما ببینید

دو نفر عوام میخواهند گریه کنند ؟!  میخواهم صد سال گریه نکنند

آیت‌الله سیدعبدالله فاطمی‌نیا طی سخنانی‌ گفت: من قبلا در جاهای دیگر عرض کرده‌ام تاکید روایات بر این است که ما به نشاط نگاه کنیم، نشاط نشاط! انشاءالله شب‌های قدر می‌آید حالا این حدیث را هیچ‌کس عمل نمی‌کند، جلسه‌های احیاء خواهیم داشت پنج ساعت الی شش ساعت! مردم را می‌نشانیم کاملا که دیگر رمق‌شان گرفته شد هیچ حالی که دیگر نماند تازه قرآن‌ها توزیع می‌شود بگذارند روی سرشان بگویند «بک یا الله!»

 
دعای کمیل‌مان که باید ۲۰ دقیقه طول بکشد معمولا دو ساعت و نیم، سه ساعت، ببینید اینها روز قیامت جواب دارد، اگر صاحب شریعت بگوید چرا لطائف و ظرائف شریعت ما را در ذهن مردم ثقیل جلوه دادید، چه جواب خواهیم داد؟!
یک جوان میخواهد برود دعای کمیل میداند که رفتنش با خودش است برگشتنش با کرام الکاتبین است! میخواهد برود احیاء رفتنش با خودش است برگشتن با کرام الکاتبین.
بابا شش ساعت هم آخر احیاء می شود؟! آخر چه کسی گفته است؟ اگه تو خودت حال داری خوب برو یک گوشه، برادر من عزیز من حالت را که نمیتوانی به کسی منتقل کنی.
خلاصه نشاط خیلی مهم است،یک وقت حاج آقا حسین فاطمی است رضوان الله علیه قریب به یک قرن نماز شب خواند و سیر نشد، یک وقت مرحوم آیت الله العظمی اراکی بود قریب به یک قرن نماز شب خواند و سیر نشد، امام همینطور بزرگان همینطور، یک وقت هم یک آدمی که پشتوانه علمی ندارد روی احساس آمده، فقط احساس.
احساس یک اندازه ای دارد عزیز من.
بالاخره نمیخواهم بگویم همه علامه بشوند ولی حال هم که پیدا میکنی باید یک پشتوانه ای داشته باشد، یک حدیثی، آیه ای، مبنایی، اما دیگر همه اش بشود احساس ؟
خدا شاهد است الان در حتی تهران هم یک مجالسی روی احساس برگزار میشود، خیلی ببخشید نواری را آورده بودند یک جایی در آن نوار آن بنده خدایی که میخواند می گفت که بله امام حسین به قمر بنی هاشم گفت که شب عاشورا اگر تو هم میخواهی بروی، برو! خیلی ببخشید، اینها درد دل من است، اینها چیزهایی است که در پایتخت شیعه خوانده میشود، نوار میشود، پخش میشود،مشتری هم دارد.
بعد میگوید: عباس خوشگله! آمد زینب کبری را پیدا کرد گفت به داداش حسین یک چیزی بگو! مثل اینکه میدان مولوی بوده مثلا، دروازه غار بوده نعوذبالله، این شد حرف؟! همش احساس؟! آدم قمر بنی هاشم را اینطور یاد میکند؟! قمر بنی هاشمی که ائمه وقتی اسمش می آمد تعظیمش میکردند، میگفتند عموی ما نافذالبصیره بود عموی ما پرده ای برابر چشمش نبود، آنوقت اینطور میگویند؟! که دو نفر عوام میخواهند گریه کنند؟! میخواهم صد سال گریه نکنند، اگر میخواهیم به یک آدم عوامی هم حالی بدهیم به او بفهمانیم روی این روایت داریم این را به تو میگوییم، روی این مبنا داریم میگوییم، مبنایش این است.
منبع: سایت سفیر

مسئولیت شیعه بودن

 

یک روح تنها در دنیایی که با آن بیگانه است، در جامعه‌ای که دائماً در آن زندگی می‌کند، اما نتوانسته خودش را در سطح آن جامعه و سطح اسلامِ‬ ‫قبایلی یارانش پایین بیاورد و نتوانسته خودش را با آن بَند و بَست‌ها و با آن کِشش‌ها و با آن خود خواهی‌ها و با آن سطح دَرکی که یاران پیغمبر از اسلام‬ داشته‌اند مُنطبق کند، تنها مانده است... و می‌نالد.‬

‫علی همان طور که فلسفه‌ها میگویند، مینالد، به خاطرِ اینکه انسان است، و به خاطرِ اینکه تنها است.‬

 

علی در طول تاریخ، تنها انسانی است که در ابعادِ مختلف و حتی متناقضی که در یک انسان جمع نمیشود قهرمان است. هم مثل یک کارگرِ ساده،‬ ‫که با دستش، پنجه‌اش و بازویش خاک را میکند و در آن سرزمین سوزان بدون ابزار قَنات می‌کـَند، و هم مانندِ یک حکیم می‌اندیشد، و هم مانندِ یک‬ ‫عاشق بزرگ و یک عارف بزرگ عشق می‌ورزد و هم مانندِ یک قهرمان شمشیر میزند، و هم مانند یک سیاست‌مدار رهبری میکند، و هم مانندِ یک معلم‬ ‫اخلاق، مَظهر و سرمَشق فضائل انسانی برای یک جامعه است. هم یک پدر است، و هم یک دوست بسیار وفا دار، و هم یک همسرِ نمونه.‬

‫چنین انسانی و در چنین سطحی معلوم است که در دنیا تنها است؛

دردِ علی دو گونه است: یک درد، دردی است که از زخم شمشیرِ ابن مُلْجم در فَرق سرش احساس می‌کند، و دردِ دیگر دردی است که او را تنها در‬ ‫نیمه شب‌های خاموش به دل نخلستان‌های اطراف مدینه کشانده... و به ناله درآورده است. ما تنها بر دردی میگرییم که از شمشیرِ ابن مُلْجم در فرقش‬ ‫احساس میکند.‬

‫اما، این دردِ علی نیست؛‬ ‫دردی که چنان روح بزرگی را به ناله آورده است، "تنهایی" است، که ما آن را نمیشناسیم!‬

‫باید این درد را بشناسیم، نه آن درد را؛‬
که علی دردِ شمشیر را احساس نمیکند،‬

و... ما‬

‫دردِ علی را احساس نمی‌کنیم!

 

 

خدایا ؛  "مسئولیت‌های شیعه بودن" را

که علی‌وار بودن و علی‌وار زیستن و علی‌وار مُردن است،

و علی‌وار پرستیدن و علی‌وار اندیشیدن

و علی‌وار جهاد کردن و علی‌وار کار کردن

و علی‌وار سخن گفتن و علی‌وار سکوت کردن است

تا آنجا که در توان این بنده ناتوان علی است، همواره فرا یادم آر.

 

علی شریعتی

 

تَنَزَّل‌ُ المَلائِکَةُ وَ الرُّوح‌ُ

تَنَزَّل‌ُ المَلائِکَةُ وَ الرُّوح‌ُ فِیها بِإِذن‌ِ رَبِّهِم‌ مِن‌ کُل‌ِّ أَمرٍ

با توجه به اينكه تنزل فعل مضارع است ، و دلالت بر استمرار دارد ( در اصل تتنزل بوده ) روشن مى‏شود كه شب قدر مخصوص به زمان پيغمبر اكرم (صلى‏الله‏عليه‏وآله‏وسلّم‏) و نزول قرآن مجيد نبوده ، بلكه امرى است مستمر و شبى است مداوم كه در همه سال تكرار مى‏شود.

در اينكه منظور از روح كيست ؟ بعضى گفته‏اند : جبرئيل امين است كه روح الامين نيز ناميده مى‏شود ، و بعضى روح را به معنى وحى تفسير كرده‏اند ، به قرينه آيه 52 سوره شورى و كذلك اوحينا اليك روحا من امرنا : همانگونه كه بر پيامبران پيش وحى فرستاديم بر تو نيز به فرمان خود وحى كرديم .

بنابر اين مفهوم آيه چنين مى‏شود : فرشتگان با وحى الهى در زمينه تعيين مقدرات در آن شب نازل مى‏شوند.

در اينجا تفسير سومى وجود دارد كه از همه نزديكتر به نظر مى‏رسد ، و آن اينكه روح مخلوق عظيمى است ما فوق فرشتگان ،

چنانكه در حديثى از امام صادق (عليه‏السلام‏) نقل شده است كه شخصى از آن حضرت سؤال كرد : آيا روح همان جبرئيل است ؟ امام (عليه‏السلام‏) در پاسخ فرمود : جبرئيل من الملائكة ، و الروح اعظم من الملائكة ، ا ليس ان الله عز و جل يقول : تنزل الملائكة و الروح ؟ جبرئيل از ملائكه است ، و روح اعظم از ملائكه است ، مگر خداوند متعال نمى‏فرمايد : ملائكه و روح نازل مى‏شوند ؟

يعنى به قرينه مقابله ، اين دو با هم متفاوتند ، تفسيرهاى ديگرى نيز براى كلمه روح در اينجا ذكر شده چون دليلى براى آنها نبود از آن صرفنظر گرديد.

تفسير نمونه

آسیمه سر نسیم سحرگاه می رود

این جزر و مد چیست که تا ماه می رود؟

دریای درد کیست که در چاه می رود؟

این سان که چرخ می گذرد بر مدار شوم

بیم خسوف و تیرگی ماه می رود

گویی که چرخ بوی خطر را شنیده است

یک لحظه مکث کرده به اکراه می رود

آبستن عزای عظیمی ست کاین چنین

آسیمه سر نسیم سحرگاه می رود

امشب فرو فتاده مگر ماه از آسمان

یا آفتاب روی زمین راه می رود؟

در کوچه های کوفه صدای عبور کیست؟

گویا دلی به مقصد دلخواه می رود

دارد سر شکافتن فرق آفتاب

آن سایه ای که در دل شب راه می رود

 

مرحوم قیصر امین پور

گفتاری از امام موسی صدر درباره ماه مبارک رمضان

در تجربه جدید در این ماه مبارک و فریضه روزه‌داری باید عقل و دل خویش را با بدن‌هایمان به کار بگیریم، بر ماست که بیاندیشیم و تأمل کنیم، باید محبت بورزیم و به فکر دیگران باشیم، باید محبت و اندیشه را در عبادت روزه خود وارد کنیم، رمضان تنها با این اوصاف رمضانی است که فضایی ایجاد می‌کند تا انسانی عزتمند و سرفراز پرورش یابد که فاتح مکه باشد و پیروز جنگ بدر و سازنده تاریخ. این است رمضانی که ماه انس است و هنگام احساس آلام هم‌نوعان،‌ موسم به فراموشی سپردن کینه‌ها و الفت جامعه و توحید کلمه و نزدیکی دوباره قلب‌ها و برانگیختن دوباره امت. روزه ماه مبارک با این اوصاف نخستین گام است برای پایه‌گذاری و ساختن تاریخ.

روزه و نماز و عید تنها تکالیف و مناسک کلیشه‌ای تحمیلی نیستند که ما برای ارج نهادن به خدا تقدیم او می‌کنیم یا به عنوان مالیات‌هایی برای عالم غیب پیشاپیش می‌فرستیم بلکه این عبادات نیروهای محرکه و انگیزه‌های تجدید قوه دفاع در حیاتی سالم و تصحیح انحراف و خطا در سلوک انسانی است.

روزه خروج از زندگی روزمره است، لحظه‌ای اندیشیدن و تأمل کردن خارج از عادات روزمره انسان است انسان برای یک لحظه، یک ساعت یا ماهی از ماه‌ها با پروردگار خود پیوند ویژه‌ای می‌خورد، انسان پیوند خود را با زندگی معمولی روزمره قطع می‌کند، سپس در جهت تنظیم این روابط و غلبه براین وابستگی‌ها و این احساس که او آزاد است تلاش می‌کند او شخصیت خود را کامل می‌کند خود را از نو می‌سازد و نفس خویش را تزکیه می‌کند. ما در این ماه و با روزه‌ای که در این ماه می‌گیریم می‌توانیم از هواها، ستمگری‌ها، ضعف‌ها و نیازها و انحراف در بستر زندگی روزمره و عادی خویش آزاد شویم و از آزادگانی شویم که بر آینده خود مسلطند و سرنوشت خویش را رقم می‌زنند.

 

علی شریعتی معلم انقلاب اسلامی

حجت الاسلام جعفری اصفهانی در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی با تدوین ابراهیم عباسی منتشر شده است نقل می‌کند:

یکی از خاطرات من راجع به دکتر در زندان کمیته است. زندان کمیته، برج مانند بود که به دست سرتیپ زندی‌پور اداره می‌شد. آرایشگری آنجا بود که با زندانیان انس گرفته بود و همیشه سر صحبت را با آنها باز می‌کرد. از گرفتاری‌های آنها سئوال می‌کرد.

یک روز که به آرایشگاه رفته بودم، از رفتار دکتر در این زندان برایم تعریف کرد و گفت: «شریعتی 18 ماه در سلولی که در حال حاضر شما زندانی هستید، بود. تصور ما این بود که دکتر فرد اوباشی است. در حالی که وی تا صبح بیدار می‌ماند، عبادت می‌کرد.

نماز شب می‌خواند؛ این برنامه همیشگی او بود. هیچ وقت عبوس و گرفته نمی‌شد. دوستان و آشنایانی که به ملاقات وی می آمدند، شیرینی و میوه می‌آورند؛ دکتر آنها را در وضوخانه می گذاشت تا زندانیان استفاده کنند.»

فرهنگی فارس

نماز امام موسی صدر بر پیکر علی شریعتی

گایدلاین الحیاة

بسم الله الرحمن الرحیم

حاشیه ای بر مقاله گایدلاین الحیاة نوشته محمد اکبری روزنامه جمهوری اسلامی ۱۹/۰۱/۹۲

مرجع محل رجوع است پس باید ابتدا مسئله باشد. بعد شناخت مشکل باشد  و بعد نیاز به حل مشکل احساس شود و در آخر تلاش در جهت رفع مشکل.

که تازه اینجا مراجعی جهت رفع مشکل بررسی میشوند.

بسیاری از مردم در سبک زندگی خود مشکلی احساس نمیکنند

عده ای مشکل احساس میکنند ولی به بهانه های مختلف از جمله مشکلات اقتصادی یا کمبود وقت در جهت رفع آن اقدام نمیکنند

و دسته آخر ، که هم مشکل را میفهمند و هم در جهت رفع آن به دنبال مرجعی میگردند در بهترین حالت ممکن به سراغ مراجعی میروند که اصلا  شاخص های درستی جهت حل مشکل ندارند.

اینطور که از نگاه به سبک زندگی در جامعه خودمان میفهمیم در هر مرحله که این روند طی میشود تعداد افراد کمتری تا رسیدن به مرحله آخر جهت مراجعه به مرجع باقی می مانند.

تازه در مرحله آخر یعنی مراجعه به مرجع ، مراجع متعددی یافت میشود که مرجع دینی فقط یکی از آنها و مظلوم ترین آنهاست.که البته مظلومیتی خود خواسته است.

بنده مراجع مردم را سه دسته میبینم

یک – دینی

دو- فرهنگ عمومی همان جامعه (شامل توصیه اطرافیان , عکس العمل های گرفته شده از منابع فرهنگی جامعه مثل تلویزیون و اینترنت که در ناخودآگاه آدم مخفی میماند.

سه – فرهنگ های جوامع دیگر (که در بهترین حالت برای اصلاح  سبک زندگی ما را به سمت جامعه شناسان و روانپزشکان غربی هدایت میکنند که توصیه هایشان با سبک زندگی دینی بسیار فاصله دارد.)

اما سوال این است که چرا به سراغ مراجع دینی نمیرویم ؟

یک . به این مقوله اعتقادی نداریم.یعنی اساسا علاقه به سبک زندگی دینی نداریم

دو . در اجتماعیات رفتار قابل اتکایی از مراجع دینی ندیده ایم.

مثلا وقتی نوجوانی که به فرموده امیرالمومنین علیه السلام  -  با ذهنی چون  زمین حاصلخیز زراعی آماده دریافت هرگونه بذری است - می بیند مراجع دینی اش نسبت به اجتماعیات کمترین  عکس العملی نشان نمیدهند تا خدای نخواسته از جایی صدای مخالفی بلند نشود که دون شان ایشان باشد و در مقابل از جبهه فکر غربی هر روز مواضعی جدید پیرامون اجتماعیات ارائه میشود ، طبیعی است که این جوان گرایش به کدام سمت پیدا میکند.به سمتی که بروز است.

و البته تکرار این اتفاقات و گرایش ها در تصمیم گیری ها باعث میشود این فکر ِلحظه ای او  به یک عادتِ فکری و تدریجا به یک منش و سبک زندگی تبدیل شود.

بهترین مثال هایی که برای عقب نماندن و نترسیدن و شجاع بودن در مقابل هر فرهنگی میتوان از آنها نام برد معلم بزرگوار علی شریعتی ، و شخص حضرت امام خمینی بودند.

حضرت امام اگرچه مرجع دینی مردم بودند اما آنچنان به قدرت اداره زندگی با کتاب الله و سیره ی اهل بیت ایمان داشتند که در تمام شئونات زندگی با همین دیدگاه مرجعیت دین وارد شدند.

از جمله اینکه در زمان طاغوت ایشان اگرچه در قدرت سیاسی کشور دخالتی نداشتند ولی به عنوان یک مرجع دینی به کاپیتولاسیون معترض میشوند و همین امر توجه بسیاری از مردم همان نسل و نسل آینده را جلب میکند که دین همیشه هست و شجاع هم هست و  همیشه حرف دارد.

اگرچه نیت امام ، جلب نظر مردم نبوده است و ایشان صرفا تکلیف یک مسلمان را انجام داده اند اما این از ذات و فطرت پاک انسانها نشات میگیرد که هرجا سخن حقی شنیدند حتی اگر بترسند و اقدامی حمایتی نکنند حداقل توجه شان نسبت به آن جلب میشود.

و حضرت امام شجاعانه در هر زمینه ای اینطور عمل کردند و حقیقتا - مرجع - یعنی محل رجوع مردم شدند. و چنان مردم گرد ایشان حلقه زدند که حتی سبک حکومت و سبک زندگی خود را تغییر دادند.

آنچنانکه ، مردمی که روزگاری نه چندان دور  از شمال و جنوب نیروی خارجی وارد کشورشان شده بود در کمتر از پنجاه سال بعد ؛ هشت سال در مقابل دولتهای ستمکار دنیا ایستادند و از جان خود گذشتند تا این فکر باقی بماند.

امروز حسرت ما بیشتر از اینکه  داشتن دشمنان دانا باشد داشتن دوستان نادان است.مسلمانانی که از دین خود شناخت ندارند ، حق همین است که به هر مرجعی مراجعه کنند به جز دین.

اگر روزگاری اشخاص و نهادهایی که مدعی دینداری هستند توانستند با شجاعت در مقابل هر اقدام ناثوابی موضع گیری کنند آنوقت است که میتوان امیدوار بود نگاه مردمان هم به این سمت جلب شود.

البته این شجاعتی میخواهد که فقط از افرادی چون امام برمی آمد . باید خیلی مومن و شجاع بود که در یک کشور انقلابی و درگیر جنگ و بحران زده ، فرمان هشت ماده ای صادر کرد برای پاسداری از کرامت انسانی.

لینک مقاله

گزیده ای از سخنرانی های مرحوم آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی در دهه اول محرم 89

امام حسین (علیه‌السلام) نه خود مغرور بود، و نه دیگران را مغرور کرد. این مشخّصه حکومت الهی است که هیچ‌گاه برای پیش‌برد اهدافش، از این ابزار استفاده نمی‌کند. در حکومت الهی هیچ خبری از این حرف‌ها نیست. در حکومت الهی اصلاً بحث فریب‌کاری و بهره‌گیری از بی‌خبری مردم و بی‌خبرگذاشتن آنها نیست.

- امام حسین(علیه‌السلام) مصلحی غیور و انسانی ضدّ غرور بود؛ نه خود مغرور بود و نه دیگران را مغرور کرد. این حرکت برای اقامه حکومت الهی و براندازی حکومت شیطانی بود؛ امّا جنبه شخصی نداشت و از آن ابزارهایی که برای به‌پاداشتن حکومت‌های شیطانی یا ادامه آن ـ‌ چه از نظر حدوثی و چه بقایی ‌ـ به‌کار گرفته می‌شود، یعنی تطمیع و تهدید و تحمیق، حضرت از این اهرم‌ها استفاده نکرد، بلکه عکس بود.

- ما دو نوع حکومت داریم؛ حکومتی داریم مادّی و بر محور هواهای نفسانی و حکومتی داریم الهی و بر محور خداخواهی؛ یکی محورش خودخواهی است و دیگری خداخواهی. حکومتی که بر محور خودخواهی و جنبه‌های نفسانی است، چه در حدوث و چه در بقا ابزار خاص به خودش را دارد. عرض کردم اهرم‌هایی را که برای حدوث و بقای خود از آن استفاده می‌کنند، معمولاً سه چیز است؛ تطمیع و تهدید و تحمیق. گروه یزیدیان از همین سه عامل استفاده می‌کردند که اوّلین مرحله آن مسأله عبیدالله بود که از هر سه اهرم استفاده کرد؛ هم تطمیع، هم تهدید و هم تحمیق.

- اصلاً و ابداً در مکتب الهی یک چنین مطلبی نیست که نیست که نیست. هدف وسیله را توجیه نمی‌کند. هدف الهی با ابزار شیطانی تحقّق پیدا نمی‌کند. اینکه امام حسین(علیه‌السلام) ابزارهای شیطانی تهدید و تطمیع و تحمیق را به کار نگرفت، به همین جهت بود. چون دو نشئه دنیا و آخرت در نظر حضرت بود. لذا این حرف درست نیست؛ اتّفاقاً عکس است. یعنی این ابزار باید فدا و رها شود تا به هدف الهی برسی.

- امام حسین هم در خطبه‌هایش، هم در نامه‌هایش، هم در ملاقات‌های شخصی‌اش دیگران را دعوت کرد؛ امّا مغرور نکرد. دعوت هم که می‌کرد، وظیفه‌اش بود. باید دیگران را دعوت به حق می‌کرد. هر رجل الهی، وظیفه‌اش چیست؟ وظیفه‌اش این است که دعوت به حق کند. لذا حسین(علیه‌السلام) هم باید همین کار را می‌کرد. اصلاً بر او واجب بود و اگر ـ‌نعوذ بالله‌ـ دعوت نمی‌کرد کارش اشکال داشت. امّا کسی را مغرور نکرد و فریب نداد و کسی را با فریب به دنبال خودش نکشید. اصلاً و ابداً یک چنین کاری نکرد.؛ بلکه عکس آن عمل کرد.

- کسی که تحمیق شده است وقتی جهالتش برطرف شود باید بیدار شود؛ چون بر اساس جهلش، فریبِ شعارها و حرف‌ها را خورده بود. آیا صِرف این‌که کسانی شعار دینی دهند شما دنبالشان می‌دوید؟! مگر عقل و شعور ندارید؟! امام حسین هیچ کوتاهی نکرد و مُدام روشن‌گری می‌فرمود تا کسی در تاریکی جهالت باقی نماند و بهانه نداشته باشد.

- حسین در برابر لشکریان کوفه، نسبت به انهدام فروع دین هشدار می‌دهد. این که امام حسین می‌گفت حکومت فعلی فاسد است و حلال و حرام را تغییر می‌دهد، برای هیچ کس یک امر پنهانی نبود و حتّی سران حکومت یزید هم این مسائل را می‌دانستند. حتّی در بین خودشان هم وقتی سرانشان می‌نشستند، خودشان به یزید بد می‌گفتند.

- حضرت (به لشکر هزار نفره حر) می‌گوید شما می‌دانید که پیغمبر فرموده است که اگر کسی ببنید حاکم جائری، حرام الهی را حلال می‌کند، عهد الهی می‌شکند و در میان مردم به سنّت الهی عمل نمی‌کند، با این حال نه عملاً نه قولاً در مقابل او نایستد، این یک قانون الهی است که خداوند او را به همان جایگاهی وارد می‌کند که آن حاکم را وارد کرده است. امام حسین اوّل این روایت را از پیغمبر نقل کرد و بعد خودش فرمود: شما می‌دانید که این گروهی که بر سرِ کار هستند، با اطاعت شیطان همراه شده‌اند و از بندگی خدای رحمان گردن‌کشی می‌کنند …

- امام حسین(علیه‌السلام) مُصلحی غیور و انسانی ضدّ غرور بود، او در این حرکت و قیام، نه خود مغرور بود و نه کسی را مغرور کرد، بلکه از این هم بالاتر بود؛ و آن اینکه می‌خواست مغرورین را آگاه کند. چون منشأ غرور جهل است، یعنی آنگاه انسان فریب می‌خورد که بی‌خبر باشد. اگر انسان خبردار شود، کلاه سرش نمی‌رود.

- امام حسین به دنبال اصلاح امّت جدّش بود؛ اصلاح هم در دو بُعد ظاهری و باطنیِ امّت بود. اصلاحِ ظاهری هم مقدّمه اصلاحِ باطنی بود. یعنی حضرت هم می‌خواست روشِ رفتاری به جامعه بدهد و هم می‌خواست بعد از آنکه زمینه مُهیّا شد، بینش باطنی به آنها بدهد تا مردم خودشان حق را از باطل تمییز بدهند.

- بنی‌امیّه آن‌چنان در اجتماع فضاسازی و جوسازی کرده بودند و یک حالت خفقان به وجود آورده بودند که بعضی از آنهایی که بینش هم داشتند و حق را می‌توانستند تشخیص دهند هم جرأت دفاع از حق نداشتند، آنها با آن ابزارهای شیطانی‌شان تطمیع و تهدید و تحمیق‌، جامعه را چنان احاطه کرده بودند که آنکه حق را می‌داند جرأت گفتن حق را پیدا نکند. در چنین جوّ خفقان‌زده‌ای امام حسین چه کار کرد؟ حضرت فضاشکنی کرد. این خیلی مهم است. ایشان جَوشکنی کرد. یعنی آن فضا و آن خفقانی را که اینها درست کرده بودند که کسی جرأت نمی‌کرد حق را بگوید، حضرت آن جو را شکست. لذا بعد از امام حسین حرکت‌ها شروع شد. اگر آن جوشکنی نشده بود، این قیام‌ها و حرکت‌های بعدی هم پیش نمی‌آمد.

- امام حسین(علیه‌السلام) دقیقاً می‌فرماید که به دنبال اصلاح امت است و هم به اصلاح ظاهری و هم به اصلاح باطنی توجّه دارد. اصلاح ظاهر از راه امر به معروف و نهی از منکر ایجاد می‌شود و اصلاح باطن هم خود به خود مترتّب می‌شود و دیگر لازم نیست که حضرت بیاید و حق را از باطل جدا کند. اگر مردم تحت حکومت هواهای نفسانی‌شان نباشند، خودشان می‌فهمند.

- امویان، اسلام را در خدمت حکومت خود قرار داده بودند، امام صادق (ع) می‌فرماید: وای بر کسانی که این دین را ابزار به دست آوردن دنیا کنند. وای به حال کسانی که در میان مردم امرکنندگان به قسط را می‌کشند! و وای به حال آن جامعه‌ای که مؤمن در آن جامعه باید با تقیّه زندگی کند، یعنی نتواند حق را بگوید. یعنی خفقان چنان جوّ غالب جامعه را بگیرد و چنان جوسازی شود که مؤمن نتواند حرف حق را بزند.

پی نوشت:

یک درصد فکر کنید آن مجری مشهور صداسیما که گندش در آمد در تبلیغات انتخاباتی به جای آنکه آن طرفی باشد از طرفداران میرحسین بود و در همایشهای انتخاباتی مزخرفاتی که در صداسیما به هم می بافد را برای میرحسین میگفت.الان ۲۰:۳۰دست بی اخلاقی های میرحسین و طرفداران بی ناموسش را از آستین این مجری حرف مفت زنش بیرون می آورد و قطعا جهت ماست مالیزاسیون میگفتند نفوذی میرحسین در صدا و سیما بوده.آدم دوست دارد طرف را ببیند دوتا قایم بگذارد زیر گوشش.

كوچه نقاش ها

كوچه نقاش ها بهترين كتاب زندگي است كه تابحال خواندم. ارميا و من ِ او و بي وتن را يكجا در خود دارد.فرقش با اينها اين است كه هرچه هست واقعي است.

آسيد ابولفضل كاظمي از خرداد 42 تعريف ميكند تا آخر جنگ سال 67. از مرحوم شهيد طيب تا حاج همت.از فخرالدين حجازي تا كفترهاش.از پرسپوليس تا اصغر وصالي.از بني صدر تا شهيدرجايي.از محسن رضايي تا هاشمي رفسنجاني. از گروه دستمال سرخ ها تا شهيد چمران. از لبنان و حاج احمد متوسليان تا ناراحتي ش از سياسي شدن حاج حسين الله كرم.

با اين كتاب 520 صفحه زندگي كردم.هم خنديدم هم گريه كردم.يك زندگي پر از بالا و پايين.پر از درس.ته دلم دوست داشتم اين كتاب شماره دو هم ميداشت.كتاب را از زبان راوي و رمان گونه نوشتند.معركه بود.

آسيد ابولفضل كاظمي در كميته استقبال از حضرت امام بوده.در نخست وزيري بوده در جنگهاي چريكي شهيد چمران بوده تا فرماندهي گردان ميثم لشكر 27 حضرت رسول.خدا خير بدهد به ايشان و تهيه كنندگان كتاب و قلم روان نويسنده اش.

ساده دلان

حتما باید توضیح بدم که کشتن سفیر آمریکا در لیبی بد است ؟ بی تربیتی دارد ؟

اما اینقدر هم ساده نباشید که ای آقا پیامبر اگر بودن هدایت میکردن نه حمله.

اولا این حالت مسلمانان الان دفاع است نه حمله.ثانیا ممکن است روزی چند بار در چندجای دنیا به اسلام و پیامبر توهین بشه.ما هر روز باید در خیابان باشیم ؟ یا نه هر وقت این توهین ها به عمد رسانه ای شد باید  محکم دفاع کنیم.

این کاملا یک فیلمنامه س .یک احمق ناآگاهی رو میندازن جلو ببینن الان جبهه گیری مسلمونا تو چه وضعیه.هنوز واسه مقدساتشون حاضرن خطر کنن ؟ جون بدن یا نه ؟

و اتفاقا تو پیش بینی هاشون ژست روشنفکری و مهربان بازی برخی مسلمانان  اسلام آمریکایی را هم در نظر گرفته اند.

اسلام آمریکایی نمیپذیرد که  اعتراض خیابانی کنی.یا شعار بدی.میگه بیانیه قشنگ بنویس بذار رو سایتت.اصلا اسلام آمریکایی خیلی باحال است.ایستادگی هم ندارد.جهاد هم ندارد.یه سری حکم دارد در مورد  نماز و روزه و غسل و مسواک زدن و مهربان بودن با آدمهای ناآگاه.خیلی اسلام خوبی است.ما اگر بتوانیم این اسلام را به دنیا معرفی کنیم همه دنیا مسلمان میشود.

شما فرض کن سوئیسی ها و آمریکایی ها هم مسلمان بشوند.مگه ما برای وصل کردن نیامدیم ؟ اصلا میتونیم نماز عید فطر را همه با هم پشت سر پاپ  بخونیم. جنیفر لوپز هم بشود وزیر ارشاد.خطبه های نماز جمعه را هم بدهیم دست ملکه انگلیس.نماز و روزه مان هم سرجاش.تحریم ها رو هم برمیدارن لابد.

خیلی خوب میشه.

درباره بيانيه سينماگران

" برای گمراهان نه مرگ که هدایت آرزو می‌کنیم "

اين جمله پاياني بيانيه چند خطي چند كارگردان از جمله احمدرضا درویش، ابراهیم حاتمی‌کیا، رضا میر کریمی، و كمال تبريزي در مورد اعتراض به فيلم موهن است.

يك وقتي هست بنده يك بيانيه ميدهم هرچه باشد مهم نيست چون فوقش پنج نفر از اين بچه ها وبلاگمان را ميخوانند كه تازه يك نفرشان هم آسد اميرحسين است.

يك وقتي هم كارگردان مارمولك و ليلي با من است و شهريار

اما يك وقتي هم  نويسنده متولد ماه مهر بيانيه ميدهد

كاشف حاج كاظم و عباس حيدري بيانيه ميدهد.

شبهايي كه شبكه مستند روايت فتح را پخش ميكرد و ما نگاه  خبرنگاري حين عمليات مرصاد و حتي قبل تر درست موقع حمله منافقين از مردم مصاحبه ميگرفت و  با همرزمان سپاهيش گفتگو ميكرد.

دو سه جمله اول را كه گفت صداش داد ميزد كه منم ابراهيم حاتمي كيا.من براي شما فيلم نساختم.من حاج كاظم را ميشناسم .هشت سال با او زندگي كردم.عباس حيدري را از نزديك ديده ام.

حالا اين آدم اين ابراهيم حاتمي كيا اين احمد رضا درويش به پيامبرشان به همه هستي شان توهين شده.بعد از چند خط انشا نويسي تهديد ميكند كه " برای گمراهان نه مرگ که هدایت آرزو می‌کنیم "

آخه آدم اينقدر يواش ؟!

چه زود گذشت سالهايي كه براي مظلوميت عباس حيدري نوشته بود " به روح امام ميچكونم "

شريعتي تا چه گوارا

اگه يك نفر مثل شريعتي تو  فرانسه يا آمريكا يا حتي آرژانتين به دنيا اومده بود و شريعتي شده بود الان صدتا فيلم مستند و داستاني در موردش ساخته بودن.اينقدر بزرگش ميكردن كه تو شهرهاي دورافتاده چين هم تصوير سيگار به دستش روي تيشرت جوونا بيافته.يه چيزي مثل چه گوارا.

اما شريعتي اينجا بدنيا اومده.تقريبا در تمام شهرهاي ايران خياباني مدسه اي بيمارستاني  بالاخره بنامش كردن.اونم البته صدقه سر فضاي اول انقلاب است و دانشجويان خط امام كه مخ شان را شريعتي جاانداخته بود.به گفته خودش تو بازجويي هاي ساواك بهش ميگفتن ما مطمئنيم كه تو مهره خميني توي دانشگاه ها هستي.

ما اما ملت شادي هستيم.دوست داريم به شكاف ديوار هم بخنديم.دوست داريم دور هم باشيم.مثلا ميريم در انتخابات راي ميدهيم به آقاي دكتر كه حاج آقا رئيس جمهور نشود.چرا ؟ چون ازش بدمون مياد .چرا ؟ چون ازش بدمون مياد ديگه.دليلش همينه ديگه.بدمون مياد.كاملا منطقي.

فلذا نمي شود همينطور شريعتي را ولش كرد به امون خدا.بايد به اين هم خنديد.هرچند من هيچ وقت فكر نميكردم از شريعتي بتوانند چيز خنده دار بيرون بياورند ولي خب ما ملت با استعدادي هم هستيم. پس دست به دست هم با اس ام اس هاي قشنگمان معدود باقيمانده هاي فكري شيعه را هم به مسخره ميگيريم.

ما ملت شادي هستيم.

رهبر انقلاب در ميان زلزله زدگان

امیرخانی و حاج آقا زائری

سال‌ها پیش در کشور لبنان پیگیر انتشار کتاب‌هایم بودم و در خیابان الحمراء لبنان با یک روحانی تند و تیز عبور می‌کردیم.با او در خیابان‌ها به دنبال یافتن دفتر ناشران حرکت می‌کردیم. او بسیار سریعتر از من حرکت می‌کرد و همین مساله من را خسته کرد. از او خواستم که کمی استراحت کنیم و همین مساله باعث شد من را به یک قهوه در یک کافه دعوت کند. قهوه خوردیم و گپ زدیم و...
روز دوشنبه یا پنج‌شنبه بود و روزِ استحبابِ روزه... آن روحانی روزه بود و مرا قهوه مهمان کرده بود و من در نیافته بودم...
این ویژه‌گیِ مهمِ جناب زائری است که می‌تواند قهوه ننوشد و ما را به قهوه دعوت کند و در این بحرِ عمیق، غرقه گردد و به آب آلوده نگردد...
همیشه برایم این سوال مطرح بوده است که طریقت و شریعت در دین ما کجا می‌تواند خود را در معرض دید درآورند. امتزاج طریقت و شریعت در تشیع تا بدان پایه است که مرزهای این دو مبهم شده‌اند. چیست که حکیمی چون حافظ گفته‌ است تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافری است؟
برای این کار مطالعه زیادی کردم اما می‌خواهم کلامم را اینگونه ارائه دهم: همیشه فاصله میان مسجد و حسینیه برای من مهم بوده است. در مسجد منبر قرار می‌دهند که خودش قرص است و اگر کمی هم بر روی آن سستی کنیم او ما را حفظ می‌کند اما در حسینیه چهارپایه قرار می‌دهند که اگر ذره‌ای بر روی آن سستی کنی، هر قدر قرص باشی، می‌اندازدت. من هم امروز به احترام فردی سخن می‌گویم که منبر را کنار گذاشته است و بر روی چهارپایه ایستاده و سخن می‌گوید. برای ما... برای مردم...

رضا امیرخانی

پی نوشت:با این نظر آقا رضا امیرخانی در مورد فاصله میان مسجد و حسینیه کاملا موافق نیستم

یا امام غریب

 

بی مقدمه گفت: یه مدتیه وقتی  کسی میگه یا امام غریب به یاد حضرت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه  می افتم.

 اَلسَّلامُ عَلَي مُحْيِي الْمُؤمِنينَ وَ مُبيرِ الْكافِرين

اَلسَّلامُ عَلَي الْمَهْدِيِّ الْاُمَم

اَلسَّلامُ عَلَي الْقائِمِ الْمُنْتَظَر وَ الْعَدْلِ الْمُشْتَهَر

بیست هزار از مسلمانان میانمار را وحشیانه میکشند و برای ما هنوز حکم خلخال پای زن یهودی را ندارد و ما پیامک های قیمت مرغ برای همدیگر میفرستیم و لابد روزه هستیم و  لابد محرم که بشود باز سیاه پوش  میشویم و یا لیتنا کنا معک میگوییم و ما مسلمانیم لابد.

تصاویری از کشتار وحشیانه مسلمانان میانمار

 

"دلیل راه " نوشتاری در همراهی ماه مبارک رمضان

"دلیل راه" اثری پرمحتوا درباره فضائل ماه مبارک رمضان نوشته حجت الاسلام و المسلمین سید حسن خمینی است. ایشان در این اثر به بازخوانی آداب و فضائل روزه داری بر اساس کتاب شریف کشف الاسرار نوشته ابوالفضل رشید الدین میبدی می پردازد.

 امسال نیز، یادگار گرانقدر امام راحل، در سلسله یادداشت های دیگری با عنوان" آیین مسلمانی حقوق انسانها در کلام رسول اکرم (ص)" به بازخوانی معارف رمضانی اسلام می پردازد.

اولین حقی که یک مسلمان بر مسلمانان دیگر دارد، آن است که از خطای او چشم بپوشند و از او در گذرند و لغزش (زلّة) او را ببخشایند.
نکته بسیار مهم تربیتی که در این فرموده پیامبر (صلی الله علیه و آله) وجود دارد آن است که ایشان نمی فرمایند: آدمی حق دارد اشتباه کند، بلکه می فرمایند: «آدمی حق دارد که دیگران از اشتباه او درگذرند.» و واقعیت نیز همین است که آدمی حق ندارد اشتباه کند ولی اگر توقع دارد که جامعه در لغزش گاه ها، خطای او را نادیده بگیرد، باید خود نیز خطای دیگران را نادیده بگیرد.
نکته: در قرآن مجید درباره گذشت و چشم پوشیدن نسبت به اشتباهات دیگران، گاه از تعبیر «عفو» استفاده شده و گاه از تعبیر «صفح» استفاده گردیده است. چنانکه در آیه 85 سوره حجر می فرماید: «فاصفح الصفح الجمیل» در این باره مفسرین گفته اند: در این جا خداوند به پیامبر صلی الله علیه و اله امر کرده است که از گناهان مردم صرف نظر کند و آن ها را به بخششی زیبا ببخشد و این بخشش به گونه ای باشد که حتی مجرمان احساس ملامت و سرزنش هم نکنند....

 

شهادت «حضور در صحنه حق و باطل همیشه تاریخ» است.

حسین (ع) یک درس بزرگ‌تر ازشهادتش به ما داده است و آن نیمه‌تمام گذاشتن حج و به سوی شهادت رفتن است. حجی که همه اسلافش، اجدادش، جدش و پدرش برای احیای این سنت، جهاد کردند. این حج را نیمه‌تمام می‌گذارد و شهادت را انتخاب می‌کند، مراسم حج را به پایان نمی‌برد تا به همه حج‌گزاران تاریخ، نمازگزاران تاریخ، مؤمنان به سنت ابراهیم، بیاموزد که اگر امامت نباشد، اگر رهبری نباشد، اگر هدف نباشد، اگر حسین (ع) نباشد و اگر یزید باشد، چرخیدن بر گرد خانه خدا، با خانه بت، مساوی است.

در آن لحظه که حسین (ع) حج را نیمه‌تمام گذاشت و آهنگ کربلا کرد، کسانی که به طواف، هم‌چنان در غیبت حسین، ادامه دادند، مساوی هستند با کسانی که در همان حال، بر گرد کاخ سبز معاویه در طواف بودند، زیرا شهید که حاضر نیست در همه صحنه‌های حق و باطل، در همه جهادهای میان ظلم و عدل، شاهد است، حضور دارد، می‌خواهد با حضورش این پیام را به همه انسان‌ها بدهد که وقتی در صحنه نیستی، وقتی از صحنه حق و باطل زمان خویش غایبی، هرکجا که خواهی باش!

 وقتی در صحنه حق و باطل نیستی، وقتی که شاهد عصر خودت و شهید حق و باطل جامعه‌ات نیستی، هرکجا که می‌خواهی باشد، چه به نماز ایستاده باشی، چه به شراب نشسته باشی، هر دو یکی است. شهادت «حضور در صحنه حق و باطل همیشه تاریخ» است.

معلم شهید علی شریعتی

پنج نداي حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف

 زماني که قائم آل محمد عليهم السلام ظهور کند، 

ما بين رکن و مقام مي ايستد و پنج ندا مي دهد:


 اَلا يا اَهلَ العالَم اَنَا الاِمام القائِم.
 اَلا يا اَهلَ العالَم اَنَا الصَّمصامُ المُنتَقِم.
اَلا يا اَهلَ العالَم اِنَّ جَدِي الحُسَين قَتَلُوهُ عَطشاناً.
الا يا اَهلَ العالَم اِنَّ جَدِي الحُسَين طَرَحُوهُ عُرياناً.
 اَلا يا اَهلَ العالَم اِنَّ جَدِي الحُسَين سَحَقُوهُ عُدواناً.

آگاه باشيد اي جهانيان که منم امام قائم،

آگاه باشيد اي اهل عالم که منم شمشير انتقام گيرنده، 

آگاه باشيد اي اهل جهان که جدّ من حسين را تشنه کام کشتند، 

آگاه باشيد اي اهل عالم که جد من حسين را روي خاک افکندند، 

آگاه باشيد اي جهانيان که حق جد من حسين را از روي کينه توزي پايمال کردند.

الزام الناصب 

حماسه حسینی کتاب معلم شهید علامه مرتضی مطهری


......... این قضیّه را من(شهید مطهری) مکّرر شنیده ام و لابد شما هم شنیده اید، و( حاجی نوری) در مقّدمات قضا یا آن را نقل کرده است که می گویند: روزی امیرالمؤمنین علی (ع) بالای منبر بود و خطبه می خواند . امام حسین (ع) فرمود من تشنه ام و آب می خواهم ، حضرت فرمود کسی برای فرزندم آب بیاورد، اوّل کسی که از جا بلند شد، کودکی بود که همان حضرت ابوالفضل العبّاس(ع) بود، ایشان رفتند و از مادر شان یک کاسه آب گرفتند و آمدند وقتی وارد شدند که آب را روی سرشان گرفته بودند و قسمتی از آن هم می ریخت که با یک طول و تفصیلی قضیّه نقل می شود . بعد امیر المؤمنین علی (ع) چشمشان که به این منظره افتاد اشکشان جاری شد . به آقا عرض کردند چرا گریه می کنید ؟ فرمود قضایای اینها یادم افتاد که دیگر معلوم است گریز به کجا منتهی می شود . حاجی نوری در این جا یک بحث عالی دارد، می گوید شما که می گوئید علی در بالای منبر خطبه می خواند . پس درکوفه بوده است و در آن وقت امام حسین مردی بوده که تقریباً 33 سال داشته است . بعد می گوید اصلاً آیا این حرف معقول ا ست که یک مرد 33 ساله در حالی که پدرش دارد مردم را موعظه می کند و خطابه می خواند ناگهان وسط خطابه بگوید آقا من تشنه ام آب می خواهم ؟ اگر یک آدم معمولی این کار را بکند می گویند چه آدم بی ادب و بی تربیتی است، و از طرفی حضرت ابوالفضل هم در آن وقت کودک نبوده ، یک جوان اقلاً 15 ساله بوده است . می بینید که چگونه قضیّه ای را جعل کردند. آیا این قضیّه در شأن امام حسین است ؟! و غیر از دروغ بودنش ،اصلاً چه ارزشی دارد؟ آیا این شأن امام حسین رابالا می برد یا پائین می آورد ؟ مسلّم است که پائین می آورد ، چون یک دروغ به امام نسبت داده ایم و آبروی امام را برده ایم ،طوری حرف زده ایم که امام را در سطح بی ادبترین افراد مردم پائین آورده ایم . در حالی که پدری مثل علی مشغول حرف زدن است ، تشنه اش می شود ، طاقت نمی آورد که جلسه تمام شود و بعد آب بخورد ، همانجا حرف آقا را می بُرد و می گوید من تشنه ام ، برای من آب بیاورید !

نمونه دیگری که تحریف و جعل کردند این است که قاصدی برای ابا عبدالله (ع) نامه ای آورده بود و جواب می خواست ، آقا فرمود که 3 روز دیگر بیا از من جواب بگیر . سه روز دیگر که سراغ گرفت ، گفتند : آقا حرکت کردند وامروز عازم رفتن هستند ،او هم گفت پس حالا که اقا می روند ، بروم ببینم جلال و کوکبه پادشاه حجاز چگونه است . رفت و دید آقا خودش روی یک کرسی نشسته و بنی هاشم روی کرسیهای چنین و چنان .بعد محملهائی آوردند ، چه حریرها، چه دیباجها ، چه چیزها در آنجا بود . بعد مخدرات را آوردند و با چه احترامی سوار این محملها کردند. اینها را می گویند و می گویند تا نا گهان به روز یازدهم(محرم) گریز می زدند و می گویند اینها در آن روز چنین محترم آمدند روز یازدهم چه حالی داشتند . حاجی نوری می گوید : این حرفها یعنی چه ؟ این تاریخ است که می گوید : امام حسین (ع) درحالی که بیرون می آمد این آیه رامی خواند : فَخَرَجَ مِنها خَائِفأ یَتَرَقَبُ یعنی دراین بیرون آمدن خودش را به موسی بن عمران که از فرعون فرار می کرد تشبیه کرده است : قَالَ عَسی رَبّی اَن یَهدِیَنی سَواءَ السَّبیلِ یک قافله بسیار بسیار ساده ای حرکت کرده بود . مگر عظمت اباعبدالله به این است که یک کرسی مثلاً زرّین برایش گذاشته باشند؟! یا عظمت خاندان او به این است که سوار محملهائی از دیباج و حریر شده باشد ؟! اسبها و شتر هایشان چطور باشد ، نوکر هایشان چطور باشد ؟!

نمونه دیگر از تحریف در وقایع عاشورا که یکی ا زمعروف ترین قضایا شده است و حتّی یک تاریخ هم به آن گواهی نمی دهد قصه لیلا مادر حضرت علی اکبر است . البتّه ایشان مادری به نام لیلا داشته اند ، ولی حتّی یک مورخ نگفته که لیلا در کربلا بوده است . امّا ببینید که چقدر ما روضه لیلا و علی اکبر داریم ،روضه آمدن لیلا به بالین علی اکبر . حتّی من در قم، در مجلسی که به نام آیه الله بروجردی تشکیل شده بود که البته خودایشان در مجلس نبودند، همین روضه را شنیدم که علی اکبر به میدان رفت، حضرت به لیلا فرمود که از جّدم شنیدم که دعای مادر در حّق فرزند مستجاب است ، برو د رفلان خیمه خلوت موهایت را پریشان کن ، در حّق فرزندت دعا کن شاید خداوند این فرزند را سالم به ما برگرداند ! اولاً لیلائی در کربلا نبوده که چنین کند . ثانیاً اصلاً این منطق ، منطق حسین نیست . منطق حسین در روز عاشورا ، منطق جانبازی است . تمام مورخین نوشته اند که هر کس اجازه می خواست ، حضرت به هر نحوی که می شد عذری برایش ذکر کند ، ذکر می کرد، بجز برای علی اکبر فَاستَأذَنَ فِی القِتَالِ اَبَاهٌ فَأَذِنَ لَهٌ . یعنی تا اجازه خواست ، گفت برو .


نمونه دیگر، ( حاجی نوری ) می گوید در همان گرما گرم روز عاشورا که می دانید مجال نماز خواندن هم نبود، امام نماز خوف خواند و با عجله هم خواند . حتّی دو نفر، از اصحاب آمدند و خودشان را سپرقراردادند که امام بتواند این دو رکعت نماز خوف را بخواند ، و تا امام این دو رکعت نماز خواندند ، این دو نفر در اثر تیرهای پیاپی که می آمد از پا در آمدند. مجالی برای نماز خواندن به اینها نمی دادند ، ولی گفته اند در همان وقت امام فرمود حجله عروسی را بیندازید ، من می خواهم عروسی قاسم با یکی از دختر هایم را در اینجا ، یالااقل شبیه آن هم که شده ببینم ، من آرزو دارم ، آرزو را که نمی شود به گور برد! شما را بخدا ببینید حرفهائی را که گاهی وقتها ا زیک افراد در سطح خیلی پایین می شنویم که مثلاً می گویند من آرزو دارم عروسی پسرم را ببینم ، آرزو دارم عروسی دخترم را ببینم ، به فردی چون حسین بن علی نسبت می دهند، آن هم در گرما گرم زد و خورد که مجال نماز خواندن نیست !! و می گویند حضرت فرمود من در همین جا می خواهم دخترم را برای پسر برادرم عقد بکنم و یک شکل از عروسی هم که شده است در اینجا راه بیندازیم .یکی از چیزهایی که ا زتعزیه – خوانیهای قدیم ما هرگز جدا نمی شد عروسی قاسم نو کد خدا ، یعنی نوداماد بود ، در صورتی که این در هیچ کتابی از کتابهای تاریخی معتبر وجود ندارد . حاجی نوری می گوید ملاّ حسین کاشفی او ّلین کسی است که این مطلب را در کتابی بنام روضة الشهداء نوشته است و اصل قضیّه صددرصد دروغ است. اگر سیّد الشهداء (ع) بیاید و این ها را مشاهده کند ( البته او در عالم معنا که می بیند ، اگر در عالم ظاهر هم بیاید )، می بیند ما برای او اصحاب و یارانی ذکر کرده ایم که اصلاً چنین اصحاب و یارانی نداشته است . در کتاب اسرارٌ الشهداء نوشته شده است که لشکر عمر سعد در کربلا یک میلیون و ششصد هزار نفر بود . باید سوال کرد اینها از کجا پیدا شدند ؟ اینها همه در کوفه بودند ، مگر چنین چیزی می شود ؟! و نیز در آن کتاب نوشته که امام حسین در روز عاشورا سیصد هزار نفر را با دست خودش کشت ! با بمبی که در هیرو شیما انداختند تازه شصد هزار نفر کشته شدند، و من حساب کردم که اگر فرض کنیم که شمشیر مرتب بیاید و در هر ثانیه یک نفر کشته شود ، کشتن سیصد هزار نفر، هشتادو سه ساعت بیست دقیقه وقت می خواهد . بعد که دیدند این تعداد کشته با طول روز جور در نمی آید ، گفتند روز عاشورا هم هفتاد ساعت بوده است . همین طور درباره حضرت ابو الفضل گفته اند که بیست و پنج هزار نفر را کشته که حساب کردم اگر در هر ثانیه یک نفر کشته شود ، شش ساعت و پنجاه و چند دقیقه و چند ثانیه وقت می خواهد .

آن چیزی که بیشتر دل انسان را به درد می آورد اینست که اتفاقاً در میان وقایع تاریخی کمتر واقعه ای است که از نظر نقلهای معتبر به اندازه حادثه کربلا غنی باشد . من در سابق خیال می کردم که اساساًٌ علت اینکه این همه دروغ در این مورد پیدا شده ، این است که وقایع راستین را کسی نمی داند که چه بوده است ، بعد که مطالعه کردم دیدم اتفاقاً هیچ حادثه ای در تاریخ های دور دست مثل سیزده ، چهارده قرن پیش به اندازه حادثه کربلا تاریخ معتبر ندارد . مورّخین معتبر اسلامی از همان قرون اول و دوم قضایا را با سندهای معتبر نقل کردند و این نقلها با یکدیگر انطباق دارد و به یکدیگر نزدیک هستند ، و یک قضایائی در کار بوده است که سبب شده متن این حادثه خطبه زیاد خوانده شده . در آن عصر ها خطبه حکم اعلامیه در این عصر را داشت . همان طور که در این عصر ، در جنگها مخصوصاً اعلامیه های رسمی بهترین چیزی است که متن تاریخ را نشان بدهد ، در آن زمان هم خطبه ها این بود که می خواستند به مردم اعلام کنند که چه گذشت و قضایا چه بود و هدف چه بود ، و این خودش یک انگیزه ای بوده که قضایا نقل شود.

 گزیده ای از کتاب حماسه حسینی(شهید مطهری)جلد اول-ص24

مسیر عاشقی

باب الرضا

صحن جامع رضوی

رواق امام خمینی

رواق شیخ بهایی

مزار شیخ بهایی

مزار علامه جعفری

حرم مطهر

أَميرى حُسَيْن وَنِعْمَ الْامير ..... سُرورُ فُؤادَ البَشيرِ النَّذير

 

نوشتند جوانی  که با پدر و مادر خود در کربلا حاضر بود به سمت امام حسین علیه السلام می آید و اجازه میخواهد به میدان برود.حضرت او را به نام نمی شناسند و میفرمایند: گویا پدر شما شهید شده است .جوان تایید میکند و با اصرار اجازه میدان رفتن میگیرد.

در عرب رسم بوده هنگام رجز خواندن از نام و نشان و قبیله و افتخاراتشان میگفتند.این جوان که به میدان میرود به این خاطر که امام اسمش را  به خاطر نیاوردند ادب میکند و اصلا نامی از خودش نمیبرد

و اینطور رجز میخواند: أَميرى حُسَيْن وَ نِعْمَ الْامير             سُرورُ فُؤادَ البَشيرِ النَّذير

فرمانده من حسين عليه السلام است؛ و چه خوب فرماندهى.او مايه شادمانى قلب رسول خداست

انسان، اسلام و مکتب‌های مغرب زمین

 من نظریه تفکیک امامت از خلافت را نمی‌پذیرم. این نظریه تعبیر دیگری است از نظریه تفکیک سیاست از روحانیت که فکر نمی‌کنم کسی با روح اسلام آشنایی داشته باشد و از دنیا هم با خبر باشد و نداند که اولاً این نظر از اسلام نیست و نداند که از آنجاست؟

و چرا طرح شده است و چرا گروهی هم آنرا پذیرفته‌اند! اساساً این نظریه که پیغمبر دو جنبه را در خود جمع داشت یکی جنبه نبوت و یکی جنبه حکومت، تعبیری است بیشتر مسیحی تا اسلامی. این دوگانگی میان معنویت و مادیت، اخلاق و اقتصاد، رسالت و سیاست، دنیا و آخرت، طبیعت و ماوراء طبیعت و ... در بینش اسلامی وجود ندارد و این از خصائص اسلام است...

پیغمبر وقتی راه بر کاروان قریش می بندد همان مسئولیتی را انجام می‌دهد که وقتی در مسجد با مردم نماز می‌گزارد. اینکه علما طبقه‌ای شدند و امرا طبقه‌ای، کار تاریخ اسلام است نه مذهب اسلام.

وانگهی این نظریه، تصویری از سیمای امام به دست می‌دهد که با سیمای «روحانی» یا «عالم دینی» یا «مرجع مذهبی»، بدان‌گونه که در جامعه مسلمین وجود داشت و دارد شبیه است، در صورتی که، امام باید با شخص پیغمبر شبیه باشد. علی، حسن، حسین، به‌همان سادگی و چیرگی و نیز به‌همان معنی چکمه می‌پوشیدند و اسب می‌تاختند و شمشیر می‌زدند و به کار نظام و اداره امور و تشکیلات و گزارش‌های سیاسی و مسائل اجتماعی می‌پرداختند که به تعلیم دین و هدایت خلق و اخلاق و عبادت...»

اَلا يا اَهلَ العالَم اَنَا الصَّمصامُ المُنتَقِم

 

راجع به اينکه امام زمان (ارواحنا له الفداء) به هنگام ظهور چه مطالبي را مي گويند و با چه سخناني آغاز خواهند نمود، رواياتي است، از جمله ي آنها روايتي است که محدّث بزرگوار مرحوم شيخ علي يزدي حائري متوفاي سال ۱۳۳۳ هـ.ق نقل کرده است. او مي گويد: زماني که قائم آل محمد عليهم السلام ظهور کند، ما بين رکن و مقام مي ايستد و پنج ندا مي دهد:

۱. اَلا يا اَهلَ العالَم اَنَا الاِمام القائِم.

۲. اَلا يا اَهلَ العالَم اَنَا الصَّمصامُ المُنتَقِم.

۳. اَلا يا اَهلَ العالَم اِنَّ جَدِي الحُسَين قَتَلُوهُ عَطشاناً.

۴. الا يا اَهلَ العالَم اِنَّ جَدِي الحُسَين طَرَحُوهُ عُرياناً.

۵. اَلا يا اَهلَ العالَم اِنَّ جَدِي الحُسَين سَحَقُوهُ عُدواناً. (الزام الناصب ، ج ۲ ، ص ۲۸۲)

آگاه باشيد اي جهانيان که منم امام قائم،

آگاه باشيد اي اهل عالم که منم شمشير انتقام گيرنده،

بيدار باشيد اي اهل جهان که جدّ من حسين را تشنه کام کشتند،

بيدار باشيد اي اهل عالم که جد من حسين را روي خاک افکندند،

آگاه باشيد اي جهانيان که حق جد من حسين را از روي کينه توزي پايمال کردند.

شیعه نیوز

شانزدهم محرم

 

 

تا نفس در سينه روز و شب بُوَد   

دَم حسين و  بازدم  زينب  بُوَد

 

 

عاشورای محرم 1433 پانزدهم آذر نود

 

بسم رب الحسین

 

هیچکس  را  تا  به  بلای  کربلا  نیازموده اند ، از  دنیا  نخواهند  برد.

 

شهید سید مرتضی آوینی

 

 

 

نهم محرم 1433 چهاردهم آذر نود

 این حسین است كه عرصات غایی خلافت تكوینی انسان را تا آنجا پیموده است كه دیگر جز جان میان او و مقصود فاصله نیست.

آنان كه با چشم ظاهر می نگرند او را دیده اند كه بر بالین علی اكبر علی الدنیا بعدك العفا گفته است و بر بالین قاسم عزَّ والله علی عمك ان تدعوه فلا یجیبك او یجیبك ثم لا ینفعك و اكنون بر بالین ابی الفضل عباس می گوید: الان انكسر ظهری و قلت حیلتی ،اما حجاب های نور را نمی بینند كه چه سان از هم دریده و رشته های پیوند روح را به ماسوی الله چه سان ازهم گسسته ! نه ماسوی الله ، كه اینجا كلام نیز فرشته سان فرو می ماند.

مردانگی و وفای انسان نیز به تمامی ظهور یافت و آن قامت مردانه عباس بن علی با دستان بریده بر شریعه فرات، آیتی است كه روح از این منزلگاه نیز گذشته است و عجیب آن است كه آن باطن چگونه در این ظاهر جلوه می كند.

دستان عباس بن علی قطع شده بود كه آن ملعون توانست گرز بر سر او بكوبد. اما تا دستان ظاهر بریده نشود، بال های بهشتی نخواهد رست. اگر آسمان دنیا بهشت است ، آسمان بهشت كجاست كه عباس بن علی پرنده آن آسمان باشد؟ فرشتگان عقل به تماشاگه راز آمده اند و مبهوت از تجلیات علم لدنّی انسان، به سجده در افتاده اند تا آسمان ها و زمین، كران تا كران ، به تسخیر انسان كامل درآید و رشته اختیار دهر به او سپرده شود؛ اما انسان تا كامل نشود، در نخواهد یافت كه دهر، بر همین شیوه كه می چرخد، احسن است.

چشم عقل خطابین است كه می پرسد: اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفك الدماء... اما چشم دل خطاپوش است. نه آنكه خطایی باشد و او نبیند... نه ! می بیند كه خطایی نیست و هرچه هست وجهی است كه بی حجاب ، حق را می نماید. هیچ  پرسیده ای كه عالم شهادت بر چه شهادت می دهد كه نامی اینچنین بر او نهاده اند؟   

فتح خون شهید سید مرتضی آوینی

هشتم محرم 1433 سیزدهم آذر نود

امام ، نزدیك غروف آفتاب ، اصحاب خویش را گرد آورد تا با آنان سخن بگوید . حضرت علی بن الحسین ، با آن همه كه بیمار بوده است ، خود را به نزدیكی جمع یاران كشاند تا سخنان امام را بشنود: آگاه باشید كه من پیمان خویش را از ذمه شما برداشتم و اذن دادم كه بروید و از این پس مرا بر گرده شما حقی نیست . اینك این شب است كه سر می رسد و شما را در حجاب خویش فرو می پوشد ؛ شب را شتر رهوار خویش بگیرید و پراكنده شوید كه این جماعت مرا می جویند و اگر بر من دست یابند ، به غیر من نپردازند.» سخن چو بدینجا رسید ، یاران را دل از دست رفت و به زبان اعتراض و اعتذار گفتند: «چرا برویم ؟ تا آنكه چند روزی بیش از تو زندگی كنیم ؟ نه ،خداوند این ننگ را ازما دور كند . كاش ما را صد جان بود كه همه را یكایك در راه تو می دادیم .»  نخستین كسی كه بدین كلام ابتدا كرد عباس بن علی بود و دیگران از او پیروی كردند.

مسلم بن عوسجه برپا ایستاده ، گفت:«یا بن رسول الله ! آیا ما آن كسانیم كه دست از تو برداریم و پیرامون تو را رها كنیم در هنگامه ای كه دشمن اینچنین تو را درمحاصره گرفته است ؟ مگر ما را در پیشگاه حق عذری در این كار باقی است ؟ نه ! والله تا آنگاه كه این نیزه را در سینه دشمن نشكسته ام و شمشیرم را بر فرق دشمن خرد نكرده ام ، دل از تو بر نخواهم كند و اگر مرا سلاحی نباشد ، با سنگ به جنگ آنان خواهم آمد تا با تو كشته شوم.» و « سعید بن عبدالله حنفی» به پا خاست و گفت :« قسم به ذات خداوند كه واگذارت نخواهیم كرد تا او بداند و ببیند كه ما حرمت پیامبرش را در حق تو كه فرزند و وصیّ او هستی ، حفظ كرده ایم . والله ، اگر بدانم كه كشته خواهم شد ، آنگاه جان دوباره خواهم یافت تا پیكرم را زنده بسوزانند و خاكسترم را برباد دهند و این كردار را هفتاد بار مكرر خواهند كرد تا از تو جدا شوم، دست از تو بر نخواهم داشت تا مرگ را در خدمت تو ملاقات كنم .

در ساعات آغاز شب ، «نافع بن هلال» كه به پاسداری ازحرم خیمه ها ایستاده بود ، امام را دید كه در تاریكی ازخیمه ها دور می شود. اوكه آمده بود تا پستی ها و بلندی های زمین پیرامون خیمه گاه را بسنجد، دست نافع كه را شتاب زده خود را به او رسانده بود در دست گرفت و فرمود:« والله امشب همان شب میعاد تخلف ناپذیر است. آیا نمی خواهی در دل شب به درة میان این دو كوه پناهنده شوی و خود را از مرگ برهانی ؟ »نافع بن هلال خود را به پاهای امام انداخت و گفت :« مادرم بر من بگرید! من این شمشیر را به هزار درهم خریده ام ، آن اسب را نیز به هزار درهم دیگر . قسم به آن خدایی كه با حب شما برمن منت نهاده است، بین من و شما جدایی نخواهد افتاد مگر آنوقت كه این شمشیر كُند شود و آن اسب خسته .»

در آن حال، «محمد بن بشیر حضرمی» را گفتند كه پسرت را در سر حدات مملكت ری به اسارت گرفته اند و او گفت :« عوض جان او و جان خویش ، از خالق ، جان ها خواهم گرفت . دوست نمی داشتم كه او را اسیر كنندو من بمانم .» ... یعنی چه خوب است كه اسیری او زمانی رخ نموده است كه من نیز دیری در جهان نخواهم پایید. امام كه مقال او شنید گفت :« خدایت رحمت كند ، من بیعت خویش را از تو برداشتم . برو و فرزند خویش را از اسارت برهان .» او جواب داد:« درندگان بیابان مرا زنده بدرند اگر از تو جدا شوم و تو را در غربت بگذارم و بگذرم؛ آنگاه خبرت را از شتر سواران راهگذر باز پرسم؟ نه هرگز اینچنین نخواهد شد!»

فتح خون شهید سید مرتضی آوینی

هفتم محرم 1433 دوازدهم آذر نود

غروب تاسوعا نزدیك است و امام بر مدخل سراپرده راز، تكیه بر شمشیر زده و در ملكوت می نگرد . عمرسعد فرمان داده است :« یاخیل الله بر مركب ها سوار شوید ؛ بشارت باد شما را به بهشت !...» و آن گمگشتگان برهوت وهم، سپاه شیطان ، بر اسب ها نشسته اند تا به اردوی آل الله حمله برند، و هیاهوی آنان بادیه را سراسر از هول آكنده است. زینب كبری خود را به خیمه امام رساند و او را دید بر در خیمه، تكیه بر شمشیر زده ، چشم بر هم نهاده است. رسول الله آمده بود تا او را بشارت دیدار دهد . امام سربرداشت و به گنجینه دار عالم رنج نگریست : « رسول الله (ص) را به خواب دیدم كه می گفت : زود است كه به ما الحاق خواهی یافت .» ... و طور قلب زینب از این تجلی در خود فرو ریخت.

امام چون دریافت كه عمرسعد قصد دارد حمله را آغاز كند، عباس بن علی را فرستاد كه آن شب را از آنان مهلت بخواهد . عمرسعد پاسخی نگفت و ایستاد. « عمروبن حجاج زُبیدی » روی به آنان كرد و گفت :‌« سبحان الله ! والله اگر اینان از تركان و یا دیلمیان بودند و چنین می خواستند ، بی تردید می پذیرفتیم . اكنون چگونه رواست كه این مهلت را از خاندان محمد دریغ داریم ؟» مشهور است كه می گویند امام حسین (ع) به عباس بن علی فرموده است :« اگر می توانی ، یك امشبی را از آنان مهلت بگیر... خدا می داند كه من چقدر نماز را ، و كثرت دعا و استغفار را دوست می دارم

فتح خون شهید سید مرتضی آوینی

ششم محرم 1433  یازدهم آذر نود

از گفت و گوهایی كه پیش از تاسوعا بین ابی سعد و امام گذشته است خوب می توان دریافت كه او كیست . امام می فرماید :« مگر از خدای پروا نداری ؟ خدایی كه معادت به سوی اوست. عزم پیكار بامن كرده ای حال آنكه مرا نیك می شناسی و می دانی كه فرزند كیستم . بیا و این قوم را واگذار و با من همراه شو تا به خدا نزدیك شوی.» ابن سعد گاهی مایملكش را بهانه كرد و گاهی خانواده اش را ... تا اینكه امام امید از او بازگرفت و برخاست كه بازگردد در حالی كه می گفت :« چه می اندیشی ؟ آیا نمی دانی كه به زودی تو را در بستر خواهند كشت و در قیامت نیز رحمت خدا از تو دریغ خواهد شد؟امیدوارم كه از گندم عراق جز اندك زمانی بهره مجویی .» و این سخن دامی است كه دهر در كمین ابن سعد گسترده است تا لب به تمسخر بگشاید كه :« اگر به گندم دست نیافتم ، جو كه هست !»

 امام رابا خداوند عهدی است كه غیر او را در آن راهی نیست ، و بر همین پیمان است كه امام پای می فشارد .نه ، این راز نه رازی است كه با من و تو درمیان نهند . ولایت امام بر مخلوقات ولایت خداست، یعنی همه ذرات عالم ، از پای تا سر ، بقایشان به جذبه عشقی است كه آنان را به سوی امام می كشد، اما خود از این جذبه بی خبرند . اگر او كشكشانه ما را به كوی دوست نكشد و بر پای خویش رهایمان كند، یاران ، همه از راه باز می مانیم . آسمان را دیده ای كه از او بلندتر هیچ نیست ، اما درگودال های حقیر آب نیز می نگرد؟ امام در مرداب وجود عمرسعد در جست و جوی نشانی از دریاست، دریای آزاد ، دریایی كه به اقیانوس راه دارد. زهیر بن قین هر چند خود نمی خواست، اما امام آن عهد فراموش شده را با او تازه كرد.

فتح خون شهید سید مرتضی آوینی

پنجم محرم 1433 دهم آذر نود

عمرسعد نمی خواست كه كار او با امام به پیكار بینجامد . این حقیقت از مَطلع نامه ای كه برای ابن زیاد نگاشته معلوم است :« خداوند آتش را خاموش كرد و اتفاق برقرار شد و كار امت به صلاح آمد .»... با این همه قصد دارد كه باطن خویش را از ابن زیاد كتمان كند. اما ابن زیاد زیرك تر از آن بود كه فریب عمرسعد را بخورد و گفت :« این نامه مرد خیرخواهی است كه امیر خویش را اندرز گفته و دل بر قوم خویش سوزانده است.» دست تقدیر همه لوازم را یكجا گرد آورده است تا آنچه باید، به انجام رسد . اگر خداوند انسان را رها كند ،‌دهر نیز با او همداستان می شود. اما به راستی مگر تا كجا می توان شرور بود كه خداوند انسان را در كاری اینچنین زشت یاری كند؟ ابن زیاد نوشته بود :« من تو را به جانب حسین نفرستاده ام كه دست از او برداری و وقت را بیهوده بگذرانی . بنگر كه اگر حسین و اصحابش تسلیم رأی من شدند ، آنان را به مسالمت نزد من گسیل دار و اگر نه ... برآنان حمله بر و خونشان را بریز و پیكرشان را مُثله كن كه حق آنها این است . آنگاه كه حسین كشته شد، او را زیر سم ستوران بینداز و بر سینه و پشتش اسب بتاز ، كه ناسپاس است و مخالف . من می دانم كه این كار پس ازمرگ او را زیانی نخواهد رساند ، اما عهد كرده ام كه با او اینچنین كنم .

عمرسعد می دانست كه حسین بن علی تسلیم نخواهد شد . این جمله ای است كه از او در وصف حسین نقل كرده اند كه خطاب به شمر گفته است :« والله همان دلی را كه علی داشت در میان دو پهلوی پسرش نهاده اند.»

فتح خون شهید سید مرتضی آوینی

چهارم محرم 1433 نهم آذر نود

 

لطف حسین ما را تنها نمی گذارد

گر خلق واگذارد ، او  وانمیگذارد

 

چهارم محرم را از دست دادم

سوم محرم 1433 هشتم آذر نود

قافله عشق آمد ، تا هنگام نماز صبح به «بیضه» رسید كه منزلگاهی است میان « عُذیب الهِجانات» و « واقصه » ؛ حُرّ بن یزید نیز با سپاهش می آید... عجبا آنان نماز را با امام به جماعت می گزارند ! اگر او را در نماز به مقتدایی پذیرفته اند ، پس دیگر چه داعیه ای بر جای می ماند؟

اگر كسی بینگارد كه جدایی دین از سیاست تفكری است خاص این عصر ، دراشتباه است. بیاید و ببیند كه اینجا نیز، نیم قرنی پس از حجه الوداع ، همان انگار باطل حاكم است . حكام جور را در همه طول تاریخ چاره ای نیست جز آنكه داعیه دار این اندیشه باشند، اگر نه ، مردم فطرتاً پیشوایان دین را به حكومت می پذیرند و حق هم همین است .

امام حسین(ع) بعد از ادای فریضه صبح بار دیگر فرصتی یافت تا با سپاهیان حُر به سخن بایستد :‌« ایها الناس ! همانا رسول خدا فرموده است: كسی كه دیدار كند سلطان جائری را كه حرام الله را حلال كرده است ، عهد او را شكسته و در میان بندگانش ، مخالف با سنت رسول الله ، با ظلم وجنایت حكم می راند و بر او با فعل و قول قیام نكند، حق است بر خدا كه او را در همان دوزخی كه مدخل آن سلطان جائر است وارد كند .زنهار كه اینان نیز به اطاعت شیطان گراییده اند و از اطاعت رحمان روی برتافته اند، زمین را به فساد كشیده اند و حدود را معطل نهاده اند و خراج مسلمین را تاراج كرده اند ، حرام الله را حلال داشته اند وحلال او را حرام . و اكنون من از هر كس دیگری شایسته ترم . ای كوفیان ! اگر هنوز هم بر آن بیعتی كه با من بسته اید استوارید و راه رشد خویش را باز یافته اید ، پس این منم ، حسین بن علی فرزند فاطمه ، دخت رسول الله ، جان من و جان شما ،اهل من و اهل شما ؛ و منم بر شما اسوه ای حسنه كه باید از آن تبعیت كنید و اگر نه ، اگر پیمان خویش را بریده اید و بیعت مرا از گردنتان بازگرفته اید ، این از شما عجيب نیست ، چرا كه شما با پدر و برادر و عموزاده ام مسلم نیز اینچنین كردید.

فریب خورده است آنكه به شما اعتماد كند ،كه درحظّ خویش از سعادت به خطا رفته اید و نصیب خویش را ضایع كرده اید. آن كه پیمان بریده است باید پذیرای عاقبت آن نیز باشد كه به او بازخواهد گشت و امیدوارم كه به زودی خداوند مرا از شما بی نیاز كند ... »

فتح خون شهید سید مرتضی آوینی

دوم محرم 1433  هفتم آذر نود

هر انسانی را لیله القدری هست كه در آن ناگزیر از انتخاب می شود و حُر را نیز شب قدری اینچنین پیش آمد ... «عمربن سعد » را نیز ... من و تو را هم پیش خواهد آمد .اگر باب یا لیتنی كنت معكم هنوز گشوده است، چرا آن باب دیگر باز نباشد كه : لعن الله امه سمعت بذلك فرضیت به ؟ 

حرگفت : « من از آنان كه برای شما نامه نوشته اند نیستم . ما مأموریم كه از شما جدا نشویم مگر آنكه شما را به كوفه نزد عبید الله بن زیاد برده باشیم .» امام فرمود : « مرگ از این آرزو به تو نزدیك تر است .» و یاران را گفت تا برخیزند و زین بر اسب ها نهند و زنان و كودكان را در محمل ها بنشانند و راه مراجعت پیش گیرند . لشكریان حر تاختند وبر سر راه او صف بستند ، امام می فرماید : « ثكلتك امك! ما ترید مِنّی؟ ـ مادرت در عزای تو بگرید، از من چه می خواهی ؟ »

آنچه حر بن یزید در جواب امام گفته ، سخنی است جاودانه كه او را استحقاق توبه بخشیده است . روزنه ای از نور است كه به سینه حُر گشوده می شود و سفره ضیافتی است كه عشق را به نهانخانه دل او میهمان می كند. حُر گفت :« هان والله ! اگر جز تو عرب دیگری این سخن را بر زبان می آورد ، در هر حال، دهان به پاسخی سزاوار می گشودم . كائناً ما كان : هر چه باداباد... اما والله مرا حقی نیست كه نام مادر تو را جز به نیكوترین وجه بر زبان بیاورم

فتح خون شهید سید مرتضی آوینی

اول محرم 1433  ششم آذر نود

بسم رب الشهداء و الصدیقین

« ابوبكر عمر بن حارث » ، « عبدالله بن عباس » كه در تاریخ به « ابن عباس » مشهور است، عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر و بالاخره محمد بن حنفیه ، هر یك به زبانی با امام سخن از ماندن می گویند ... و آن دیگری ، عبدالله بن جعفر طیار ، شوی زینب كبری ، از «یحیی بن سعید » ، حاكم مكه ، برای او امان نامه می گیرد... اما پاسخ امام در جواب اینان پاسخی است كه عشق به عقل می دهد ؛ اگر چه عقل نیز اگر پیوند خویش را با سرچشمه عقل نبریده باشد ، بی تردید عشق را تصدیق خواهد كرد . محمد بن حنفیه كه شنید امام به سوی عراق كوچ كرده است، با شتاب خود را به موكب عشق رساند و دهانه شتر را در دست گرفت و گفت : « یا حسین ، مگر شب گذشته مرا وعده ندادی كه بر پیشنهاد من بیندیشی؟» محمد حنفیه ، برادر امام ، شب گذشته او را از پیمان شكنی مردم عراق بیم داده بود و از او خواسته بود تا جانب عراق را رها كند و به یمن بگریزد .

امام فرمود: « آری ، اما پس از آنكه از تو جدا شدم ، رسول خدا به خواب من آمد و گفت : ای حسین ، روی به راه نِه كه خداوند می خواهد تو را در راه خویش كشته بیند.»

محمد بن حنفیه گفت :‌‌« انا لله وانا الیه راجعون ...»

فتح خون شهید سید مرتضی آوینی

هل من ناصر ینصرنى؟

 

این كه حسین فریاد مى‏زند - پس از این كه همه عزیزانش را در خون مى‏بیند و جز دشمن كینه توز و غارتگر در برابرش نمى‏بیند - فریاد مى‏زند كه: «آیا كسى هست كه مرا یارى كند و انتقام كشد؟» «هل من ناصر ینصرنى؟»؛ مگر نمى‏داند كه كسى نیست كه او را یارى كند و انتقام گیرد؟ این «سؤال»، سؤال از تاریخ فرداى بشرى است و این پرسش، از آینده است و از همه ماست و این سؤال، انتظار حسین را از عاشقانش بیان مى‏كند و دعوت شهادت او را به همه كسانى كه براى شهیدان حرمت و عظمت قائلند، اعلام مى‏نماید.

(علی شریعتی)

مرگ آگاهی

صدای گرم شهید آوینی  وقتی به این متن مینشیند  .... خیلی فکر کردم بگویم چه کار میکند.وجدانا کلمه کم آوردم.و من این را هر روز گوش میدهم.همین.یا علی

نفس های انسان گام هایی است که به سوی مرگ برمی دارد. حضرت علی (ع) سخنانی از این دست که مالامال از مرگ آگاهی باشد بسیار دارند. مرگ آگاهی کیفیت حضور مردان خدا را در دنیا بیان می دارد. تا آنجا که هر که مقرب تر است مرگ آگاه تر است. و بر این قیاس باید چنین گفت که حضور علی علیه السلام در عالم ،عین مر گ آگاهی است. مر گ آگاهی یعنی که انسان همواره نسبت به این معنا که مرگی محتوم را پیش رو دارد آگاه باشد و با این آگاهی زیست کند و هرگز از آن غفلت نیابد.


مردمان این روزگار سخت از مرگ می ترسند و بنابراین شنیدن این سخنان برایشان دشوار است. اما حقیقت آن است که زندگ انسان با مرگ در آمیخته است و بقایش با فنا. پیش از ما میلیاردها نفر بر روی این کره ی خاکی زیسته اند و پس از ما نیز. اگر مولا علی علیه السلام می فرماید: « والله ابن ابی طالب با مرگ انسی آن چنان دارد که طفلی به پستان مادرش.» این انس که مولای ما از آن سخن میگوید چیزی فراتر از مرگ آگاهی است؛ طلب مرگ است. طلب مرگ نه همچون پایانی بر زندگی. مرگ پایان زندگی نیست. مرگ آغاز حیاتی دیگر است؛ حیاتی که دیگر با فنا و مرگ در آمیخته نیست. حیاتی بی مرگ و مطلق. زندگی این عالم در میان دو عدم معنا می گیرد؛ عالم پس از مرگ همان عالم پیش از تولد است و انسان در بین این دو عدم فرصت زیستن دارد. زندگی دنیا با مرگ در آمیخته است؛ روشنایی هایش با تاریکی، شادی هایش با رنج، خنده هایش با گریه، پیروزی هایش با شکست، زیبایی هایش با زشتی، جوانی اش با پیری و بالاخره وجودش با عدم.حقیقت این عالم فنا است و انسان را نه برای فنا، که برای بقا آفریده اند: « خلقتم للبقا لا للفناء واسمعو دعوة الموت آذانکم قبل ان یدعی بکم»؛ دعوت مرگ را به گوش گیرید، پیش از آنکه مرگ شما را فرا خواند.


و همه ی این سخنان از سر مرگ آکاهی است و راستش، لذت زندگی مرگ اگاهانه را جز اولیای خدا کس نمی داند؛ این لذتی نیست که به هر کس عطا کنند. تنگ نظری است اگر به مقتضای تفکر رایج به این سخن پشت کنیم و بگوییم : « تا کجا از مرگ می گویید؟ کمی هم در وصف زندگی بسرایید! دل بستن در دنیا دل بستن در فناست و مرگ بر ما سایه افکنده است. این علی است که چنین می فرماید. همانکه راه های آسمان را بهتر از راه های زمین میشناسد. سخنان او سروده هایی شاد و مفرح در وصف زندگی است. آن زندگی که با زهر فنا و مرگ در نیامیخته است. منتهی غفلت زدگان بیشتر می پسندند که با غفلت از مرگ، به سراب شادی های آمیخته با غصه دل خوش کنند. بگذار چنین باشد. اما اگر اولیای خدا در جستجوی فنای فی الله هستند، بقای حقیقی را طلب کرده اند. بودنی را که از دسترس مرگ و فنا و رنج و غصه و شکست دور باشد.


به سخن علی علیه السلام گوش بسپاریم: «دلهاتان را از دنیا بیرون کنید، پیش از آنکه بدن های شما را از آن بیرون ببرند. »

حسین وارث آدم

خواهران و برادران

اکنون شهیدان مرده‌اند، و ما مرده‌ها زنده هستیم. شهیدان سخنشان را گفتند، و ما کرها مخاطبشان هستیم، آنها که گستاخی آن‌ را داشتند که ـ وقتی نمی‌توانستند زنده بمانند ـ مرگ را انتخاب کنند، رفتند، و ما بی‌شرمان ماندیم، صدها سال است که مانده‌ایم. و جا دارد که دنیا بر ما بخندد که ما ـ مظاهر ذلت و زبونی ـ بر حسین(ع) و زینب(س) ـ مظاهر حیات و عزت ـ می‌گرییم، و این یک ستم دیگر تاریخ است که ما زبونان، عزادار و سوگوار آن عزیزان باشیم.

امروز شهیدان پیام خویش را با خون خود گذاشتند و روی در روی ما بر روی زمین نشستند، تا نشستگان تاریخ را به قیام بخوانند.

در فرهنگ ما، در مذهب ما، در تاریخ ما، تشیع، عزیزترین گوهرهایی که بشریت آفریده است، حیات بخش ترین ماده‌هایی که به تاریخ، حیات و تپش و تکان می‌دهد، و خدایی ترین درسهایی که به انسان می‌آموزد که می‌تواند تا «خدا» بالا رود، نهفته است و میراث همه این سرمایه‌های عزیز الهی به دست ما پلیدان زبون و ذلیل افتاده است.

ما وارث عزیزترین امانت‌هایی هستیم که با جهادها و شهادت‌ها و با ارزش‌های بزرگ انسانی، در تاریخ اسلام، فراهم آمده است و ما وارث اینهمه هستیم، و ما مسؤول آن هستیم که امتی بسازیم از خویش، تا برای بشریت نمونه باشیم. «وکذالک جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا» خطاب به ماست.

ما مسئول این هستیم که با این میراث عزیز شهدا و مجاهدانمان و امامان و راهبرانمان و ایمانمان و کتابمان، امتی نمونه بسازیم تا برای مردم جهان شاهد باشیم و شهید باشیم و پیامبر(ص) برای ما نمونه و شهید باشد.

رسالتی به این سنگینی، رسالت حیات و زندگی و حرکت بخشیدن به بشریت، بر عهده ماست، که زندگی روزمره‌مان را عاجزیم!

خدایا! این چه حکمت است؟

و ما که در پلیدی و منجلاب زندگی روزمره جانوریمان غرقیم، باید سوگوار و عزادار مردان و زنان و کودکانی باشیم که در کربلا برای همیشه، شهادتشان و حضورشان را در تاریخ و در پیشگاه خدا و در پیشگاه آزادی به ثبت رسانده‌اند.

خدایا این باز چه مظلومیتی است بر خاندان حسین؟

قسمتی از سخنرانی (حسین وارث آدم) علی شریعتی

دو بال شیعه

فرانسیس فوکویاما، پژوهشگر ژاپنی الاصل تبعه ی آمریکاست که به خاطر نوشتن کتابی با عنوان “پایان تاریخ و آخرین انسان” در سال ۱۹۹۲ مشهور شد.
فوکویاما در سالهای پس از جنگ، به عنوان جامعه شناس هلندی و با روادید این کشور به ایران آمد و در مدت هشت ماه اقامتش از نزدیک به تکمیل تحقیقاتش پرداخت. او در سال ۱۹۹۷ در کنفرانسی در اورشلیم اسرائیل گفت: شیعه پرنده ایست که افق پروازش بالاتر از نیروهای ماست. این پرنده دو بال دارد: یک بال سرخ که شهادت طلبی شیعه است و برگرفته از قیام عاشوراست و یک بال سبز که انتظار مهدی و عدالت خواهی است. همچنین شیعه بعد سومی هم دارد که اهمیتش بسیار است؛ شیعه زرهی به نام ولایت فقیه به تن دارد که قدرتش با آن دو چندان میشود. وی گفت:  درست است که در بین فرهنگ ها، فرهنگ اسلام و در بین مکاتب، شیعه غالب می شود، اما ما می خواهیم با اقدامات بزرگی، این معامله را به سوی خودمان تغییر دهیم.
فوکویاما سپس نظریه ای را با عنوان “میکروپولتیک و میکروفیزیک” ارائه می دهد، میکروپولتیک یعنی میل و انگیزه و میکروفیزیک یعنی قدرت. او می گوید: “برای پیروزی بر مردم یک کشور، باید انگیزه ی مردم را تغییر داد. اگر انگیزه ی مردم، که به عنوان یک فرهنگ شکل گرفته است، تغییر کند و به رفاه طلبی و تجمل گرایی و اشرافی گری تبدیل شود، شما پیروز خواهید شد و گرنه هیچ سودی نمیبریم. این انگیزه ها هم تغییر نمی کند مگر اینکه ارکان قدرت یک نظام برای تغییر دادن آن وارد صحنه شوند.”

منتظر

بسم الله الرحمن الرحیم

بی خیال اخبار این روزها.

بی خیال جایزه يك ميليون و 700 هزار دلاری برای زنده یا مرده اون مردک روانی.

بی خیال نامه سرگشاده جوانفکر به آیت الله مکارم.

بی خیال افطاری های رسمی مسئولان و عکسهای خبرگزاریها از زن آواره در شبهای تهران.

دل را دریابید.

خیلی وقت پیش شنیده بودم نقل روایتی از مرحوم آیت الله بهجت (ره) را درباره امام موسی صدر عزیز که :

" ایشان ذخیره الهی است و باز خواهد گشت. "

کاش نقل درستی باشد.

تمرین انتظار هم سخت است.

السلام عليك یا مولانا صاحب الزمان الإمام المهدي روحي لتراب مقدم الفداء

وصيتنامه اميرالمومنين علي (ع)

فرزندم حسن! تو و همه فرزندان و اهل بيتم و هر كس را كه اين نوشته من به او رسد را به امور ذيل توصيه و سفارش مى‎كنم :

1- تقواي الهى را هرگز از ياد نبريد، كوشش كنيد تا دم مرگ بر دين خدا باقى بمانيد.

2- همه با هم به ريسمان خدا چنگ بزنيد، و بر مبناى ايمان و خداشناسى متفق و متحد باشيد و از تفرقه بپرهيزيد،که  پيغمبر فرمود: اصلاح ميان مردم از نماز و روزه دائم افضل است و چيزى كه دين را محو مى‎كند، فساد و اختلاف است .

3- ارحام و خويشاوندان را از ياد نبريد، صله رحم كنيد كه صله رحم حساب انسان را نزد خدا آسان مى‎كند.

4-
خدا را! خدا را! درباره يتيمان، مبادا گرسنه و بى سرپرست بمانند.

5- خدا را! خدا را! درباره همسايگان، پيغمبر آن قدر سفارش همسايگان را فرمود كه ما گمان كرديم مى‎خواهند آنها را در ارث شريك كند.

6- خدا را! خدا را! درباره قرآن؛ مبادا ديگران در عمل كردن، بر شما پيشى گيرند.

- خدا را! خدا را! درباره نماز؛ نماز پايه دين شماست .

8- خدا را! خدا را! درباره كعبه، خانه خدا، مبادا حج تعطيل شود كه اگر حج متروك بماند، مهلت داده نخواهد شد و ديگران شما را طعمه خود خواهند كرد.

9- خدا را! خدا را! درباره جهاد در راه خدا، از مال و جان خود در اين راه مضايقه نكنيد.

10- خدا را! خدا را! درباره زكات؛ زكات آتش خشم الهى را خاموش مى‎كند.

11- خدا را! خدا را! درباره ذريه پيغمبرتان، مبادا مورد ستم قرار گيرند.

12- خدا را! خدا را! درباره صحابه و ياران پيغمبر، رسول خدا (صلى الله عليه و آله) درباره آنها سفارش كرده است .

13- خدا را! خدا را! درباره فقرا و تهيدستان، آنها را در زندگى شريك خود سازيد.

14- خدا را! خدا را! درباه بردگان، كه آخرين سفارش پيغمبر درباره اينها بود.

15- در انجام كارى كه رضاى خدا در آن است بكوشيد و به سخن مردم (در صورتي كه مخالف آن هستند) ترتيب اثر ندهيد.

16- با مردم به خوشى و نيكى رفتار كنيد چنانكه قرآن دستور داده است .

17- امر به معروف و نهى از منكر را ترك نكنيد؛ نتيجه ترك آن اين است كه بدان و ناپاكان بر شما مسلط خواهند شد و به شما ستم خواهند كرد، آنگاه هر چه نيكان شما دعا كنند، دعاى آنها برآورده نخواهد شد.

18- بر شما باد كه بر روابط دوستانه ما بين خويش بيفزاييد، به يكديگر نيكى كنيد، از كناره‎گيرى و قطع ارتباط و تفرقه و تشتت بپرهيزيد.

19- كارهاى خير را به مدد يكديگر و به اتفاق هم انجام دهيد، از همكارى در مورد گناهان و چيزهايى كه موجب كدورت و دشمنى مى‎شود، بپرهيزيد.

در انجام كارى كه رضاى خدا در آن است بكوشيد و به سخن مردم (در صورتي كه مخالف آن هستند) ترتيب اثر ندهيد.

20- از خدا بترسيد كه جزا و كيفر خدا شديد است .

خداوند همه شما را در كنف حمايت خود محفوظ بدارد و به امت پيغمبر توفيق دهد كه احترام شما (اهل بيت) و احترام پيغمبر خود را پاس بدارند.

همه شما را به خدا مى‎سپارم . سلام و دورد حق بر همه شما  ..........

مرگ از من فرار میکند

جالب است که کتاب ابوذر شریعتی را میخوانی علاقه ات به پیامبر چندبرابر میشود.برای مظلومیت علی بیشتر گریه میکنی.

و کتاب چمران (مرگ از من فرار میکند ) را که میخوانی به عظمت حضرت روح الله بیشتر پی میبری.

سفارش ماندگار  امام موسی صدر

درس بايد خواند؛ مرد اجتماع هم بايد بود؛ مرد ديندار هم مي توان بود‍‍! همه اينها با هم جمع مي‌شوند. بلكه همه اينها يك راه است. آرامشي كه در نتيجه نماز، و رضايتي که در نتيجه روزه، براي انسان حاصل می‌آيد، نه تنها زحمت مختصري را كه در راه به پا داشتن اين عبادات مي‌كشد، جبران مي‌كند، بلكه آرامش، آسايش و نوري در قلب انسان به وجود مي‌آورد، كه توفيق انسان را در هدف‌هاي تحصيلي او نيز تأمين مي‌كند. تصور مي‌كنم با كمال وضوح مي‌توان دريافت كه عبادات، با تمرين، بسيار آسان مي‌شود. انساني كه خاشع بود، با كمال سهولت به عبادات مختصري كه از طرف خداوند بزرگ به او تكليف شده است، گردن مي‌نهد.
به نظر من، سعي در اصلاح جوان‌ها بسيار ارزشمندتر از سعي در اصلاح بزرگسالان است. چه آنها با عبادت خو گرفته‌اند؛ چه از آنها اميدي براي ساختمان مستقبل (آینده) نيست. آينده ما به دست تو و امثال تو از جوان‌هاست. اميدواريم كه از تنگ نظري قديميان، و از تندروي امروزيان، كه نتيجه و عكس العمل آن افراط بوده است، بر حذر باشيد. اميدواريم كه دنيايي كه نسل شما مي‌سازد، دنيايي آزاد و آباد و آسوده باشد. دنيايي باشد كه در آن عدل و حق و خير، همراه ايمان و علم ديده شود. دنيايي كه ما بتوانيم ايام پيري خود را با كمال راحتي و آسایش در آن بگذرانيم، و اميدوار باشيم كه فرزندانمان آينده‌اي سعادتمند دارند.
قسمتی از سخنرانی امام موسی صدر برای صادق طباطبایی

پ.ن:فایل صوتی این سخنرانی کوتاه با صدای خود امام موسی صدر در سایت تبیان هست.

شریعتی شیعه بود

یک نفر جوونک با موهای قشنگ مشنگ و ابروهای برداشته شده "کویر" علی شریعتی را از قفسه  ای برداشت گذاشت رو میز کتابفروش:آقا لطف کنید حساب کنید.کاغذ کادو ندارید ؟

جماعتی که هیچ ربطی به کویر ندارن..فقط میدونن باید خوششون بیاد.چون کلاس داره.از همه ی شریعتی درگیر اون جمله ی معروف "دوست داشتن از عشق برتر است" شدند.که جان خودم اینو هم نفهمیدن.

کویر در سطح تو لیبرال نیست.کویر رو باید چمران با خودش ببره تو عملیات های شیعیان لبنان بخونه.تو دست نزن به کویر.تو به جای کویر باید کیمیاگر پائولو کوئیلو  بخونی.اگه بازم وقت اضافه داشتی میتونی "قبض و بسط تئوریک شریعت" دکتر سروش رو بخونی.بچه قرتی فیس بوک باز حق نداره برای دوست دختر روشنفکرش پیامک سالمرگ دکتر رو بفرسته.تو که روزت با ام پی تری میگذره شبت با فیس بوک و بالاترین.

تو نمیدونی علی شریعتی کی بود.شریعتی رفیق چمران بود.پیشونی بابای دروغگو که میگه شریعتی ضد آخوند بود.شریعتی هم بحث آقای خامنه ای و شهید بهشتی و شهید مطهری بود.امام موسی صدر بر جنازه علی شریعتی نماز میت خوند.شریعتی ضد سکون و روزمرگی بود نه ضد آخوند.بخون:

" اختلاف من با برخی از شخصیتهای مذهبی (روحانیون) ، اختلاف " پسری است با پدرش " در درون خانواده و هر دو بر سر یک تعصب و آن مصلحت حفظ سلامت و حیثیت خانه و خانواده‌ مان ( مثلا" پسری تلاش می کند تا در خانه سیستم گرمایی شوفاژ را برقرار کند و پدر به کرسی عادت کرده و مخالفت می کند و حاضر نیست ).

این است که من لحظه ای از گفتن در برابر این نسل و این غرب مهاجم برای ماندن این خانه خاموش نخواهم شد ؛ چون احساس خطر می کنم ، اگر چند زمستان دیگر بگذرد و اگر زلزله ای دیگر آن را تکان دهد خانه فرو خواهد ریخت ، بچه ها خواهند گریخت ، پیرها و بیماران در زیر آوار آن خواهند مرد.

دمی گریبان بزرگ ها و اولیای خانواده را رها نخواهم کرد ؛ نه از کتکشان می ترسم و نه از نوازششان.

گاه از سر و صدا می افتم اما اگر در زیر مشت و لگد پدران روحانی خُرد و خمیر شوم شکایت بر بیگانه نخواهم برد . اختلاف ها اختلاف بچه ها و بزرگ ها و در یک خانواده است.چه نامرد مردمی هستند که کشمکش خانوادگی را از حُرمت حریم خانواده به کوچه و بازار و بیگانه کشند."

( گفتگوهای تنهایی ، ص ۱۰ و ۲۲ )

ببین نظر یک آخوند یک آیت الله شهید مظلوم بهشتی در مورد علی شریعتی چی بوده:

"در زمینه تاریخ و در زمینه اسلام ، اما نه در خطی که در حوزه های اسلامی به عنوان خط جهاد دنبال می شود ، بلکه در خط یک انسانِ متولد شده در خانه مطالعات اسلامی،در خانه ای که چشم فرزند به کتابخانه پدر گشوده شد و خود را با انبوهی از کتب قرآن ، تفسیر ، تاریخ ، حدیث و کتابهای دیگر مواجه دید و نزد پدر درس آموخت .او انسانی است که در درجه اول: از نظر تحصیلات با فرهنگ نو بشری روبرو است ؛ اما یک زمینه ذهنی و وجدانی دارد که به طور دائم او را به سوی خود می کشاند : زمینه اسلامی !

اینست که در هر مطالعه ای در فرهنگ نو به سؤالی در رابطه با فرهنگ اسلام و بینش اسلامی و مکتب اسلام برخورد می کند ؛این جمله را تکرار می کنم . زیرا در شناخت دکتر بسیار مؤثر است."

............................

علی شریعتی همه وجودش وقف اسلام بود.شریعتی در مدینه زندگی کرده تا "فاطمه فاطمه است" را ، تا "اسلام شناسی" را ، تا "علي حقيقتي بر گونه اساطير "را نوشته. شریعتی با عشق به اهل بیت زنده بود.شریعتی روشنفکر نبود شیعه بود.

شریعتی به تو میخندد تو را به تمسخر میگیرد:" مسئولیت روشنفکر این است که از کافه های اشرافی روشنفکرانه! بالا شهر، که قهوه پنج تومانی می خورد و راجع به کشورهای عقب مانده سخن می گوید فرود بیاید " (مسئولیت شیعه بودن)

علی شریعتی همه زندگی و فکرش را اینطور مینویسد: "مسئولیت هر خانواده شیعی، پیرو خانواده ای بودن که در آن، علی پدر است و فاطمه مادر و زینب دختر و حسین پسر!
بالاخره، مسئولیت هر شیعه ای در هر عصری و نسلی، از هرچیزی و هرکسی، به “ کربلای انقلاب “ و “ حسین شهادت “، “ گریز زدن “! و “ رهبری “ و “ برابری “ را اصل ایمان خویش و هدف خویش، و تحقق آن را مسئولیت خویش دانستن. و این همه، یعنی “ علی “ را نه چون بتی پرستیدن، که چون راهبری پیروی کردن و در یک کلمه: “ علی وار “ بودن و “ علی وار “ زیستن و “ علی وار “ مردن.
که “ شیعه علی بودن “ یعنی این.
و “ مسئولیت شیعه بودن “ یعنی این!
سالروز شهادت علی شریعتی پیامک عشقی روشنفکری نباید داد.

باید نماز خوند باید زیارت عاشورا خوند هدیه داد به روح بلندش.

شادی روح علی شریعتی بلند صلوات بفرست.

تفسیر آیه ۱۹۹ سوره اعراف از آیت الله امجد

خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ

تمام اخلاق و عرفان در این یک آیه است

خُذِ الْعَفْوَ  : عفو یعنی چه؟ عفو یعنی وسط و به معنای تعادل،بسیاری از ما،عادل هستیم ولی متعادل نیستیم.کمال در این است که انسان متعادل باشد،اندازه نگه دار که اندازه نکوست ،باید از افراط و تفریط پرهیز کرد.

وأمر بالعُرف : و باید به کار خوب امر کرد.حالا کسی در این مورد نمی تواند بگوید که چون من عمل نمی کنم،پس نگویم.و از طرفی هم باید اول خود عمل کند بعد امر به معروف کند. و اینکه خود امر به معروف شامل خود انسان هم می شود،انسان باید اول خودش را به معروف امر کند و بعد دیگران را.

یک سری امور تحصیلی هستند،مثلا اگر شما بخواهید مدرک دکترا بگیرید، این تحصیلی است که باید مثلا ده سال تحصیل و مطالعه کنید تا دکترا بگیرید ولی انجام کار خوب تحصیلی نیست: حصولی است. شما باید در لحظه تصمیم بگیری که دروغ نگویی و بعد امر به معروف کنی که راستگو باشید. یا همان لحظه تصمیم بگیری که نماز بخوانی: وقتی نماز خواندی به خواندن نماز توصیه کنی  پس حصولی است نه تحصیلی .

وأعرض عن الجاهلین : و اینکه باید از فرد جاهل اعراض کرد. لذا با کسی که حرف حق را گوش نمی کند و موضع دارد بحث نکنید.

عاشورا در سیرالئون

یکی از بچه های نیک روزگار یک نظر خصوصی برام فرستاده.دیدم حیف شده خصوصی فرستاده.شما هم بخونید.

پدربزرگم،پس از لبنان مدتی برای تبلیغ در سیرالئون بود.(سیرالئون کشور کوچکی است در غرب آفریقا که در آن زمان تعداد مسلمانانش انگشت شمار بود و مردم یا مسیحی بودند یا دین های بدوی و بومی)یکی از جوانان مسیحی مرده بود و مراسم باشکوهی در کلیسای اصلی شهر برگزار کردند.

پدربزرگم با همان عمامه سیاه و عبای قهوه ای و ریش بلند به کلیسا رفت به طوری که توجه همه را جلب کرده بود و به داغ دیده ها تسلیت گفت، در آخر مجلس پدر آن جوان (که از بزرگان مسیحی ها بود)به پدربزرگم گفت: با این که تو هم کیش ما نبودی هیچ نسبتی با این جوان نداشتی آمدی، حالا من چه کنم ؟! 

پدربزرگم گفت: 10 محرم هم مجلس یکی از جوانان ماست، بیا !
عاشورای آن سال سیرالئون دیدنی بود
پدربزرگ من یکی از دوستان آیت الله موسی صدر بود ...

14 خرداد تولد 83 سالگی امام موسی صدر

زماني كه شهردار «جديده» بودم و به كار وكالت و رسيدگي به مسائل حقوق شهروندان اشتغال داشتم به خاطر پيگيري‌ كار اداري اسقف به كاخ رياست جمهوري مي‌رفتم. روزي به امام صدر برخوردم. او با اين كه براي اولين بار مرا مي‌ديد مرا به گرمي در آغوش گرفت و گفت: من تو را از خودت بهتر مي‌شناسم! شيعيان ساكن در برج حمود (منطقه مسيحي) به من گفته‌اند تو چگونه آنها را مانند فرزندان خود حمايت مي‌كني و ميان آنها و يك مسيحي ماروني فرق نمي‌گذاري.

سپس شروع كرد به نام بردن از خانواده‌هاي شيعه آن مناطق و يك يك ايشان را درست مي‌شناخت. او ادامه داد: ما همه بايد دست به دست هم بدهيم و با هم براي خدمت مشترك به نزديكي بين مذاهب و ايجاد زمينه زندگي مشترك ميان آنها تلاش كنيم.
چند روز بعد ناگهان كليساي مارمارون در بوشريه سرقت شد و به آتش كشيده شد. در حالي كه بر تخته سياه مدرسه كليسا، عبارت «لا اله الا الله» را نوشته بودند. اين حادثه فضاي بسيار مسمومي عليه شيعيان و مسلمانان ايجاد كرد و منطقه را متشنج ساخت. پس از آن امام صدر با من تماس گرفت و از من خواست در سد بوشريه (منطقه مسيحي) و در محلي كه قرار بود مسجد بسازند به ديدارش بروم.
آن جا در حضور جمعيت فراوان از شيعيان چنين گفت: امروز مي‌خواهيم پول جمع كنيم، اما هر چه جمع شود براي ساختن اين مسجد و اين كليساي مارمارون نصف مي‌كنيم! اين كار هوشمندانه او مرهمي بر زخم مسيحيان بود و به سرعت آرامش را به منطقه بازگرداند. چند وقت بعد معلوم شد كسي كه آن كار را كرده بود، يك مسيحي بوده كه مي‌خواسته فتنه درست كند.
ارتباط ‌ها و تماس‌هاي ما ادامه يافت تا اين كه من براي نمايندگي مجلس از آن منطقه نامزد شدم. تمامي اهالي شيعه منطقه دوروبرم جمع شدند و از من حمايت كردند و امام صدر مرا نامزد شيعيان در منطقه ناميد و همين باعث شد تا با راي بالايي به عنوان كانديداي مستقل به مجلس بروم و به عنوان رئيس تجمع نمايندگان جديد انتخاب شوم.
پس از آن بود كه يك بار امام صدر را براي شام به خانه‌ام دعوت كردم و بسياري از نمايندگان مستقل هم جمع بودند. يادم هست همسرم ناديا، تابلوي صليب را بالاي در ورودي قرار داده بود. امام صدر كه آمد مرا صدا زد و از عكاس‌ها خواست از ما زير صليب عكس بگيرند و بعد شروع كرد درباره نزديكي بين اسلام و مسيحيت براي نمايندگان مجلس صحبت كردن و آياتي از قرآن برايشان تلاوت كرد.


چندي بعد مطلع شدم كه ايشان قرار است در كليساي پدران كبوشي سخنراني كند. سخنراني معروف و تاريخي با عنوان «اديان در خدمت انسان» كه براي نخستين بار در تاريخ كليسا، يك روحاني مسلمان در روز يكشنبه در محراب كليسا براي مسيحيان موعظه كرد و عكس ايشان به شكل گسترده منتشر شد.
من با او به آن جا رفتم. هنگامي كه سخنراني تمام شد و مي‌خواستيم برگرديم يكي از كشيش‌ها دستم را گرفت و گفت: اين انسان امتداد روح مسيح است.

از خبرگزاری فارس

توصیه های عارف واصل مرحوم آیت الله سیدعلی قاضی طباطبائی(ره)

دل هیچ کس را نرنجانید

دیگر آن که، گر چه این حرفها آهن سرد کوبیدن است، ولی بنده لازم است بگویم اطاعت والدین، حسن خلق، ملازمت صدق، موافقت ظاهر با باطن و ترک خدعه و حیله و تقدم در سلام و نیکویی کردن با هر برّ و فاجر، مگر در جایی که خدا نهی کرده. الله الله الله که دل هیچ کس را نرنجانید!
تا توانی دلی بدست آور *** دل شکستن هنر نمی باشد

نماز

مرحوم علامه طباطبایی و آیت الله بهجت از ایشان نقل می کنند که می فرمودند: « اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند. »

قرآن کریم

آیت الله قاضی در نامه ای به آیت الله  طباطبایی می فرمودند: « دستورالعمل، قرآن کریم است؛ فیه دواء کل دواء و شفاء کل عله و دوا کل غله علماً و عملاً و حالاً. آن قره العیون مخلصین را همیشه جلوی چشم داشته باشید و با آن هادی طریق مقیم و صراط مستقیم سیر نمایید و از جمله سیرهای شریف آن قرائت است به حسن صورت و آداب دیگر، خصوص در بطون لیالی...»

توسل به حضرت سیدالشهدا(ع)

محال است انسانی به جز از راه سیدالشهدا علیه السلام به مقام توحید برسد.سریان فیوضات و خیرات از مسیر حضرت سیدالشهدا علیه السلام است و پیشکار این فضیلت هم حضرت قمر بنی هاشم ابالفضل العباس علیه السلام است.

حق الناس

آیت الله نجابت نقل می کند: وقتی که بنده مشرف شدم خدمت ایشان فرمودند: « هر حقی که هر کس بر گردن تو دارد باید ادا کنی. خدمت ایشان عرض کردم:مدتی قبل در بین شاگردهایم که نزد بنده درس طلبگی می خواندند، یکی خوب درس نمی خواند. بنده ایشان را تنبیه کردم. اذن از ولیّ او هم داشتم در تربیت. در ضمن این جا هم نیست که از او طلب رضایت کنم. می فرمودند: « هیچ راهی نداری، باید پیدایش کنی. گفتم آدرس ندارم، گفتند باید پیدا کنی.

عمل به دانسته ها

برو آنچه از نیکی که می دانی درست عمل کن؛ در نهایت دقت و سعی، بدان که تو عارف خواهی بود.

یاد مرگ

سید علی آقا قاضی در یکی دیگر از نامه هایش چنین می نگارد: « بسم الله الرحمن الرحیم، بعد حمدالله جل شأنه و الصلاة والسلام علی رسوله و آله؛ حضرت آقا! تمام این خرابی ها که از جمله است وسواس و عدم طمأنینه، از غفلت است؛ و غفلت کمتر مرتبه اش، غفلت از اوامر الهیه است و مراتب دیگر دارد که به آنها إن شاء الله نمی رسید و سبب تمام غفلات، غفلت از مرگ است و تخیل ماندن در دنیا؛ پس اگر می خواهید از جمیع ترس و هراس و وسواس ایمن باشید دائماً در فکر مرگ و استعداد لقاء الله تعالی باشید و این است جوهر گرانبها و مفتاح سعادت دنیا و آخرت؛ پس فکر و ملاحظه نمائید چه چیز شما را از او مانع و مشغول می کند، اگر عاقلی!

پ.ن:آیت الله محمد تقی بهجت (ره) ، آیت الله شهید سید عبدالحسین دستغیب(ره)، ، آیت الله شیخ محمد تقی آملی(ره)  و علامه سید محمد حسین طباطبائی(ره) از جمله شاگردان مرحوم قاضی بودند.

مسلمانی مدرن

دین یعنی همه چی.شما از غذا خوردن بگیر تا شهادت.یعنی اون آدمی که مثل حیوانات غذا میخوره و هیچ ادب و آدابی تو غذا خوردنش نیست.صد تا اردوی جهادی هم بره دین رو نفهمیده.آقا درست غذا بخور.بنی آدمی بنی گربه که نیستی.مودب بشین حرف نزن هزار جور صدا از خودت در نیار.

اون کسی که ادعای شیعه بودنش میشه ولی با شلوارک تو خونه میچرخه حیا نداره.پس دین نداره.حالا اگه به بچه ی کوچکش هم یاد نداد که با حیا لباس بپوشه اصلا آدمم نیست.

اون کسی که با صدای نخراشیده ش ادعای مداحی اهل بیت پیامبر رو داره بعد زشت ترین الفاظ و مثالها رو برای مقاصد سیاسی ش استفاده میکنه اگه حضرت امام زنده بود جرات نفس کشیدن پیدا نمیکرد.

خاک برسرما که یه همچین آدمایی صداشون اینقدر بلنده.ما اگه به فرمایش امیرالمومنین امر به معروف و نهی از منکر رو زمین نمیذاشتیم بدترینهای ما بر ما مسلط نمیشدن.

این دخترای جلف تو خیابون - متاسفانه دیگه باحجاب و بد حجابم مطرح نیست - قراره بشن مادران فردای این کشور.نمیدونم چرا کسی توجه نمیکنه.مادرای نیمچه با حیای گذشته که حداقل از عرف یا از حرف مردم میترسیدن بچه هاشون اینا شدن.بچه ی اینا چی بشه خدا میدونه.

فحش های زشت و کلمات رکیک کاملا با گوش مردم ما آشنا شده.هیچ زشتی در استفاده از اونها احساس نمیکنن.گناه که دیگه جای خود داره.دیگه مثلا خفشو و بی شعور و اینا که کلا فحش به حساب نمیاد.روزی هزار بار تو سریالهای طنز در حال پخش - در ایام فاطمیه - از تلویزیون شنیده میشه.

این مردم  دقیقا همان رئیس را میخواهند که بفرماید آن ممه را لولو برد.

امروز از هر روزی بیشتر به غربت شیعه پی میبرم.به شهدای مظلوم این انقلاب.بالاتر از اینها به غربت اهل بیت.به غربت امام سجاد که دشمن خودش و پدرانش را تحت حمایت میگیرد و عده ای به نام ایشان و پدرانشان گناه به گناه اضافه میکنند و گردنشان را هم تبر نمیزند.

دلم برای مظلومیت امامی میسوزد که فرهنگی ترین انقلاب قرن را شاید هم تاریخ را به نام اسلام رقم زد و حالا فیلمی به پرده ی سینمای جمهوری اسلامی میرود با نام  "زن ها شگفت انگیزند".اصغر فرهادی چشم در چشم علما و خانواده شهدا مردم رو به سینما میاره تا به دین و اعتقادات بخندند و کسی هم جرات نکند به این بُت برلین رفته به این پادشاه عریان بگوید لباس نداری اخوی.لختی.

وبلاگستانی که یک سرش ضد دین است میشود بی ناموسی و بی غیرتی و هرزه گی به اسم راحت بودن و عصر ارتباطات.یک سرش هم که ادعای دین دارد بشود محل فحاشی و تهمت زدن قطعه ی نمیدونم چند. باز به غیرت همون ساسی مانکنیا که حداقل اسم دین رو خراب نمیکنن.

پدر و مادری که مثلا نماز میخونن ولی همه ی زندگی دخترکشون رو باربی و سفید برفی و زیبای خفته پر کرده بزرگترین آرزوی در حال تحققشون انگلیسی صحبت کردن بچه س.بچه ای که داره میره مدرسه و نمیدونه امام حسین امام چندمه بابای نمازخونشه.ثار الله.خون خدا.عوضش بلده انگلیسی صحبت کنه.

من عمیقا متعلق به دهه شصتم.حالم از این شهر این مردم این فرهنگ بد میشه.رطب خورده هم منع رطب نمیکنم.چه خوب گفت حاتمی کیا که : این شهر خفه ام میکند.

توبه کننده دوست خداست

سوال: چه کنیم تا توبه ما دوام داشته باشد و دومرتبه مرتکب گناه نشویم؟

جواب آیت الله مکارم شیرازی : توبه باید پابرجا و دائم بوده باشد؛هرزمان خطایى از انسان بر اثر وسوسه‏هاى «نفس اماره» سربزند، باید بلافاصله به سراغ توبه رود، و به مرحله «نفس لوامه» برود و وقتی که به مرحله «نفس مطمئنه» برسد ریشه‏هاى وسوسه‏ها ازبیخ کنده می‌شود.

واز سوى دیگر، از هر که گناهى توبه مى‏کند باید کمال مراقبت را به خرج دهد که آن توبه را نشکند و بر تعهّد خود در پیشگاه خدا نسبت به ترک آینده باقى بماند. و به تعبیر دیگر، اگر بعد از توبه از گناه، هنوز انگیزه‏هاى آن در اعماق دل و جان او باقى مانده باید با آن به مبارزه برخیزد و جهاد با نفس را جزء برنامه خویش قرار دهد و به این ترتیب هم در صفّ تائبان باشد و هم در صفّ مجاهدان.

براى این امر رعایت امورى لازم است:

1- جدا شدن از محیط گناه و عدم شرکت در مجالس معصیت، چرا که توبه کار در آغاز امر آسیب پذیر است و مانند بیمارى است که تازه از بستر برخاسته ؛ همچون معتادى است که ترک اعتیاد به مواد مخدّر نموده ولى هرگاه به مناطق آلوده برگردد، بسرعت آلوده مى‏شود.

2- باید در دوستان و معاشران خود تجدید نظر کند؛ هرگاه در گذشته کسانى بوده‏اند که او را تشویق به گناه مى‏کردند، از آنها شدیداً فاصله گیرد.

3- هر زمان وسوسه‏ها و انگیزه‏هاى آن گناه در او پیدا مى‏ شود، به ذکر خدا روى آورد ، چرا که: «ذکر خدا مایه آرامش دلها است؛ الا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(1)

4- همواره درباره آثار زیانبار گناهى که آن را ترک گفته بیندیشد و آن آثار را نصب العین خود قرار دهد، مبادا بر اثر غفلت از آن و فراموش کردن اثرات مرگبار آن‏گناه، بار دیگر انگیزه‏ها در او رشد کند، و وسوسه‏ها از هر سو به قلب او هجوم آورد.

5- در داستانهاى پیشینیان و کسانى که بر اثر گناهان مختلف گرفتار مصائب دردناکى شدند، بیندیشد، و سرگذشت آنها را از نظر بگذراند، حتّى در حالات انبیاء و پیامبران معصومى که گاه گرفتار لغزش ترک اولى‏ شدند، مطالعه کند؛ مثلًا، ببیند که چه امرى سبب شد آدم با آن مقام والایش از بهشت رانده شود، یا حضرت یونس مورد خشم قرار گیرد، و به زندان شکم ماهى فرستاده شود یا بر اثر چه عواملى یعقوب، پیامبر بزرگ خدا، به درد جا نفرساى فراق فرزند سالها گرفتار آید.

مطالعه‏این‏امور بى‏شک وسوسه‏هاى گناه‏را کم‏مى‏کند، و به‏توبه دوام‏وثبات مى‏بخشد.

6- به عقوبتها و مجازاتهایى که بر یکایک از گناهان وعده داده شده بیندیشد، و این احتمال را از نظر دور ندارد که تکرار گناه بعد از توبه ممکن است مجازات شدیدترى داشته باشد.

و نیز به الطاف و عنایات الهیّه که در انتظار توبه کاران است و شامل حال او شده است توجّه کند و دائماً به خود تلقین نماید بکوش، این عنایات و الطاف را حفظ کن، و این مقام والایى که خداوند نصیب تو کرده است به آسانى از دست مده!

7- باید وقت شبانه روزى خود را با برنامه‏هاى صحیح پرکند، برنامه تلاش براى زندگى آبرومند، برنامه عبادت و بندگى خدا و برنامه سرگرمى‏هاى سالم؛ زیرا بى‏کارى و خالى ماندن اوقات از برنامه، بلاى عظیمى است که زمینه را براى وسوسه‏هاى بازگشت به گناه فراهم مى‏سازد.

از دانشمندى پرسیدند که تفسیر حدیث الْتَّائِبُ حَبیبُ اللَّهِ (توبه کننده دوست خداست) چیست؟   گفت: منظور کسى است که مصداق این آیه شریفه باشد: «التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُوْنَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنینَ؛(2) (مؤمنان) توبه کنندگان، عبادتکاران، حمد خدا گویان، سیاحت کنندگان (که پیوسته در میان کانونهاى اطاعت خدا رفت و آمد دارند) رکوع‏کنندگان، ساجدان، آمران به معروف، نهى کنندگان از منکر و حافظان حدود الهى (هستند) و بشارت ده (این چنین) مؤمنان را!»(3)  " تابناک "

(1)- سوره رعد، آیه 28.

(2) - سوره توبه، آیه 112.

(3)- اخلاق در قرآن جلد1صفحات 239 الی 241

خطبه امام حسین(ع)در روز عاشورا

در روز عاشورا پس از حرکت سپاه دشمن به سوی خیمه ها، امام حسین علیه السلام فریاد زد: « ای مردم! سخنان مرا بشنوید و در جنگ شتاب نکنید تا شما را به آنچه حق شما بر من است موعظه کنم و عذر خود را برای شما آشکار سازم. پس اگر انصراف دهید سعادتمند خواهید شد و اگر انصراف ندهید،  خوب بنگرید تا کار شما باعث اندوه شما نگردد. آن گاه درباره من آنچه می خواهید انجام دهید و مهلتم ندهید»

سپس حمد و ثنای پروردگار را بجا آورد و بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و فرشتگانش و پیامبران درود فرستاد. آن گاه فرمود: « اما بعد، پس نسب و نژاد مرا بسنجید و ببینید من کیستم.

آن گاه به خود آیید، خویش را سرزنش کنید و بنگرید آیا کشتن من و دریدن پرده حرمتم برای شما سزاوار است؟ آیا من پسر دختر پیامبر شما و فرزند جانشین او و پسر عمویش و اولین مؤمنی که پیامبر را تصدیق کرد نیستم؟ آیا حمزه سید الشهدا عموی من نیست؟ آیا جعفر بن ابیطالب که با دو بال در بهشت پرواز می کند عموی من نیست؟ آیا نشنیده اید که رسول خدا درباره من و برادرم فرمود: این دو سرور جوانان اهل بهشت هستند؟ اگر سخنان مرا تصدیق می کنید حق همین است.

و به خدا سوگند از روزی که دانسته ام خدا با دروغگوها دشمن است دروغ نگفته ام. و اگر مرا تکذیب می کنید به یقین در میان شما کسانی هستند که اگر از آنان بپرسید شما را به آنچه من گفتم آگاهی دهند. از « جابر بن عبدالله انصاری » بپرسید. از « ابا سعید خدری » و « سهل بن سعد ساعدی » و « زید بن ارقم » و « انس بن مالک » بپرسید تا به شما بگویند که این سخن را از پیامبر درباره من و برادرم شنیده اند.
آیا این گفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله از ریختن خون من جلوگیری نمی کند؟
« شمر بن ذی الجوشن » گفت: اگر چنین است که تو می گویی من هرگز خدا را با عقیده راسخ عبادت نکرده باشم؛ (یعنی من نمی دانم چه می گویی.)
« حبیب بن مظاهر » به او گفت: به خدا سوگند من معتقدم که تو خدا را با تزلزل و تردید بسیار پرستش می کنی و من گواهی می دهم که تو راست می گویی و نمی دانی که امام چه می گوید! چرا که خداوند بر دل تو مُهر غفلت زده است.

امام علیه السلام فرمود: « اگر در این سخن تردید دارید آیا در این نیز تردید دارید که من پسر دختر پیغمبر شما هستم؟ به خدا در میان شرق و مغرب پسر دختر پیامبری جز من نیست؛ چه در میان شما و چه در میان غیر شما وای بر شما! آیا کسی از شما را کشته ام تا خون او را از من بخواهید؟ یا مالی از شما برده ام؟ یا قصاص جراحتی از من می خواهید؟» در این هنگام بود که همه آنان خاموش شدند و سخنی نگفتند.

آن گاه امام فریاد زد: « ای « شبت بن ربعی » و ای « حجار بن الجبر » و ای « قیس بن اشعث » و ای « یزید بن حارث » آیا شما به من ننوشتید که میوه ها رسیده است و باغها سرسبز شده است و با لشگری آماده برای یاری تو وارد خواهیم شد؟ »
قیس بن اشعث گفت: « ما نمی دانیم تو چه می گویی ولی به حکم پسر عمویت « عبیدالله » تن در ده؛ زیرا ایشان جز چیزی که تو دوست داری درباره تو انجام نخواهند داد.»

امام حسین فرمود: « نه به خدا، نه دست خواری به شما خواهم داد و نه مانند بندگان فرار خواهم کرد. ای بندگان خدا من به پروردگار خود و پرودگار شما پناه می برم از این که آزاری به من برسانید» (سوره دخان، آیه 20) به پروردگار خود و پروردگار شما پناه می برم از هر سرکش که به روز جزا ایمان نیاورد.
آن گاه شتر خویش را خواباند و به « عقبه بن سمعان » دستور داد آن را دور کند. پس از آن سپاه دشمن به سوی آن امام حمله بردند.

ارشاد مفید، ج 2، ص 100 -

اَلسـّلامُ علیـک یا اَبا صالِحَ المَهدی

 

 

«و َلَقَدْ كَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ »

 

و در حقیقت ، در زبور پس از تورات نوشتیم ؛

كه زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد.

 

 

 

پ.ن: و حرفهایی هست برای نگفتن، حرفهایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آرند.

حرفهایی شگفت، زیبا و اهورایی همین هایند،

و سرمایه ماورایی هرکسی به اندازه حرفهایی است که برای نگفتن دارد،

حرفهای بیتاب و طاقت فرسا،

که همچون زبانه های بیقرار آتشند

پ.ن :از ژستهاي روشنفكرانه ي كبكهايي كه سرشان را زير برف برده اند متنفرم.

پ.ن ۳ :و من اکنون رسیده ام به آغاز چنین کتابی

که باید قلم را بشکنم و دفتر را پاره کنم

(علي شريعتي)

بر مشام جان زدم یک قطره از عطر حسین

 

حاج مرشد چلویی

من غم مهر حسین با شیر از مادر گرفتم

روز اول کامدم دستور تا آخر گرفتم

بر مشام جان زدم یک قطره از عطر حسین

سبقت از مشک و گلاب و نافه و عنبر گرفتم

عالم ذر ذره ای از خاک پای حضرتش

از برای افتخار از حضرت داور گرفتم

بر در دروازۀ ساعات یک ساعت نشستم

تا سراغ حضرتش از زینب مضطر گرفتم

زینبی دیدم چه زینب کاش مداحش بمیرد

من ز آه آتشینش پای تا سر در گرفتم

سر شکسته دل پر از خون دیده خون آلود اما

حالتی دیدم که بر خود حالتی دیگر گرفتم

ام لیلا رعشه بر اندام دیدم اوفتاده

گفت من این رعشه از داغ علی اکبر گرفتم

نا گه از بالای نی فرمود شاه تشنه کامان

سر براه دوست دادم زندگی از سر گرفتم

اکبرم کشتند و عون و جعفر وعباس و قاسم

تا خودم از تشنگی اب از دم خنجر گرفتم

گفت ساعی زین مصیبت  از دردربار جانان

حظّ آزادی برای اکبر و اصغر گرفتم

شعر از مرحوم حاج مرشد چلویی

او هم پسر علی ست

در سر همه سودای شهادت دارد

               بر سینه نشان استقامت دارد

              گر کوفه خیانت بکند باکی نیست

او هم پسر علی ست ! عادت دارد 

............................................

در بارش تیغ و تیر  سقا می رفت

بی دست.بدون چشم. اما. می رفت

امید هزار ماهی کوچک بود...

مشکی که به روی دوش دریا می رفت

پدیده زارع

یا ابالفضل

آسمان علقمه روشن ز ماه روی کیست

لابه لای نخلها این قامت دلجوی کیست

سینه ی طوفانی اش دریای آتش دیده است

این ز غیرت گرُ گرفته ساقی اردوی کیست

گرچه آب از دیدن رویش گریبان چاک کرد

رشته های قلب او در حلقه ی گیسوی کیست

حسین غریب  شیب الخضیب  یا مظلوم

یک صدا از پشت سر می آید آن هم العطش

صورتی میبیند او در آب ، عکس روی کیست

پشت پا  زد  آبها  را   ،  آبرو   را   برگزید

قبله ی دریای مردی گوشه ی اَبروی کیست

آشنایی را میان خاک و خون حس میکند

مادرش زهرا بُوَد اینجا مگو پس بوی کیست

میرود اما سوالی خاطرش را زخم کرد

وقت رفتن پای زینب بر سر  زانوی  کیست

 مداحی سید مهدی میرداماد

از عاشورای سال 61 هجری قمری، دیگر زمان از عاشورا نگذشته است

صحرای کربلا به وسعت تاریخ است و کار به یک «یالیتنی کنت معکم» ختم نمی‌شود. اگر مرد میدان صداقتی، نیک در خویش بنگر که تو را نیز با مرگ انسی این‌گونه است یا خیر!... آنان را که از مرگ می‌ترسند از کربلا می‌رانند... و مگر نه آنکه گردن‌ها را باریک آفریده‌اند تا در مقتل کربلای عشق آسان‌تر بریده شوند؟ و مگر نه آنکه از پسر آدم عهدی ازلی ستانده‌اند که حسین را از سر خویش بیشتر دوست داشته باشند؟

هر کس می‌خواهد ما را بشناسد داستان کربلا را بخواند. اگر چه خواندن داستان را سودی نیست، اگر دل کربلایی نباشد. از باب استعاره نیست اگر عاشورا را قلب تاریخ گفته‌اند. زمان هر سال در محرم تجدید می‌شود و حیات انسان هر بار در سیدالشهدا(ع) حُب حسین(ع) سرّالاسرار شهداست.

فاین تذهبون؟ اگر صراط مستقیم می‌جویی بیا، از این مستقیم‌تر راهی وجود ندارد: حُبّ حسین(ع). آری کربلا از زمان و مکان بیرون است و اگر تو می‌خواهی که به کربلا برسی، باید از خود و بستگی‌هایت از سنگینی‌ها و ماندن‌ها گذر کنی... از عاشورای سال 61 هجری قمری، دیگر زمان از عاشورا نگذشته است و همة روزها عاشوراست. زمان بر امتحان من و تو می‌گردد تا ببیند که چون صدای هَل مِن ناصرِ امام عشق برخیزد، چه می‌کنیم؟... شریان قیام ما نیز به قلب عاشورا می‌رسد و این چنین ما هرگز از جنگ خسته نخواهیم شد... آماده باشید که وقت رفتن است. هر شهید کربلایی دارد... و کربلا را تو مپندار که شهری است میان شهرها و نامی است در میان نام‌ها، نه! کربلا حرم حق است و هیچ کس را جز یاران امام حسین(ع) راهی به سوی حقیقتی نیست... هر شهید کربلایی دارد... و برای ما کربلا پیش از آنکه یک شهر باشد یک افق است. یک منظر معنوی است که آن را به تعداد شهدایمان فتح کرده‌ایم، نه یک بار، نه دوبار، به تعداد شهدایمان... هر شهید کربلایی دارد که خاک آن کربلا تشنة خون اوست و زمان، انتظار می‌کشد تا پای آن شهید بدان کربلا رسد و آنگاه... خون شهید جاذبة خاک را خواهد شکست و ظلمت را خواهد درید و معبری از نور خواهد گشود و روحش را به آن سفری خواهد برد که برای پیمودن آن هیچ راهی جز شهادت وجود ندارد... سر مبارک امام عشق بر بالای نی، رمزی است بین خدا و عشاق... یعنی این است بهای دیدار... .

شهید سید مرتضی آوینی

یاران امام حسین(ع)

 

 جَون بن ابى مالک : او بنده سیاه چرده ابوذر غفارى بود كه نزد امام علیه‏السلام آمد و براى مبارزه اجازه خواست. امام حسین علیه‏السلام فرمود: تو از جانب ما مأذونى و براى عافیت همراه ما آمده‏اى، خود را در مشقت مینداز!

گفت: من در راحتى باشم و در سختى شما را تنها بگذارم؟!! به خدا سوگند هر چند كه بوى بدن من بد، و حسب من رفیع نیست ولى امام بزرگوارى چون تو بوى مرا خوش و بدنم را مطهر و رنگ روى مرا سفید مى‏كند و به بهشتم مژده مى‏دهد! به خدا سوگند كه از شما جدا نگردم تا خون سیاه من با خون شریف شما آمیخته گردد! بعد شروع به رجز خوانى كرد:

كیف ‏ترى الفجّار ضرب الاسود بالمشرفى القاطع المهنّد أذبُّ عنهم باللّسان و الیدارجو به الجنْ یوم المورد. (131) و شجاعانه به جنگ با دشمن پرداخت و بیست و پنچ نفر از آنان را به قتل رساند تا این كه شهید شد. امام حسین علیه‏السلام بر بالین او حاضر شد و گفت: خدایا روى او را سپید و بوى او را خوش و او را با نیكان محشور كن و با محمد و آل محمد آشنا و معاشر گردان.

از امام باقر علیه‏السلام روایت شده كه: هر كسى كشته خود را از میدان بیرون مى‏برد و به خاك مى‏سپرد، اما جون كسى را نداشت تا او را از میدان بیرون برد، به همین جهت پیكر پاره پاره او را پس از ده روز دیدند در حالى كه بوى مشك از بدنش به مشام مى‏رسید.

او ساقی میخانه ی  بی دستان است

 

به يكتايي ، قسم يكتاست عباس

 
به مردي شهره دنياست عباس

 
اگر چه زاده‌ ام‌البنين است


وليكن مادرش زهراست عباس

زن در چشم و دل محمد(ص)

اى پيامبر! ما براى تو همسرانى را كه مهرشان را پرداخته‏اى حلال كرديم و همچنين كنيزانى را كه (به عنوان غنايم جنگى) خداوند بر تو ارزانى داشته و مالك شدى (بر تو حلال كرديم) و نيز (ازدواج با) دختران عمويت و دختران عمّه‏هايت ودختران دايى و دختران خاله‏هايت را كه با تو هجرت كرده‏اند، (براى تو حلال كرديم،) و زن با ايمانى كه خود را به پيامبر ببخشد (و مهريّه‏اى از حضرت نخواهد) اگر پيامبر بخواهد مى‏تواند او را به عقد خويش در آورد؛ (اين قانونِ عقد بدون مهريّه) مخصوص توست نه ديگر مؤمنان؛ همانا مى‏دانيم كه براى مؤمنان درباره‏ى همسران و كنيزانشان چه حكمى كرده‏ايم، (اين براى آن است كه) تا براى تو مشكلى نباشد، و خداوند آمرزنده‏ى مهربان است.

آیه ۵۰ سوره احزاب

در اسلام سه نوع نكاح وجود دارد:
الف: نكاح با مهريّه (خواه دايم يا موقّت).
ب: نكاح از طريق مالك شدن كنيز.
ج: نكاح بدون مهريّه، كه زنى خود را به مردى ببخشد.
نوع اوّل و دوم براى عموم است و نوع سوم تنها براى پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله بوده است.

روزى عايشه گفت: يا رسول الله! خداوند هواى تو را دارد. پيامبر فرمود: «و انك ان اطعت اللّه سارع فى هواك» تو نيز اگر مطيع خدا باشى، امتيازاتى به تو مى‏دهد.
بر پيامبر جهاد يك تنه واجب بود. «لا تكلّف الا نفسك و حرّض المؤمنين» بر پيامبر نماز شب واجب بود و ... اكنون يك امتياز مادّى در برابر آن همه سختى چيزى نيست.
سؤال: چرا پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله زنان متعدّد داشت؟
اوّلاً
: در ازدواج‏هاى رسول خدا صلى الله عليه وآله مسأله شهوت محور نبوده است، زيرا پيامبر عزيز اسلام در اوج جوانی از 25 سالگى تا 53 سالگى فقط با خديجه(س) زندگى كرد، زنى كه هنگام ازدواج سنّش پانزده سال از حضرت بيشتر بود و پيامبر تا او را داشت با ديگرى ازدواج نكرد.
ثانياً: تمام قبايل عليه حضرت بودند و پيامبر بايد با طرحى دقيق اين وحدت نا مقّدس را مى‏شكست و بهترين و ساده‏ترين و ارزان‏ترين و طبيعى‏ترين راه اين بود كه پيامبر داماد قبايل مختلف شود و مردم طبق رسوم آن زمان حمايت داماد را بر خود لازم مى‏دانستند و پيامبر بدين وسيله مى‏توانست مشكلات راه تبليغ دين را هموار كند.
ثالثاً: بعضى ازدواج‏ها براى مبارزه با آداب و رسوم غلط بود. نظير ازدواج پيامبر با زينب دختر عمّه‏اش كه در آيه‏ى 37 همين سوره گذشت.
رابعاً: پيامبر بعضى زنان را تنها عقد نمود و با آنان همبستر نشد و از بعضى قبايل تنها خواستگارى نمود و عقد هم نكرد و همين رفتارها وسيله‏ى ارتباط مى‏شد.
خامساً: اگر هدف مسأله‏ى جنسى بود بايد از اين همه همسر فرزندان بسيارى مى‏داشت.
سادساً: عايشه بسيار كوچك بود كه به عقد پيامبر درآمد و مدّت‏ها گذشت تا توانست همسر واقعى حضرت باشد. اگر هدف مسايل جنسى باشد انسان با بچّه ازدواج نمى‏كند.
سابعاً: ما نبايد پيامبر را با خود مقايسه كنيم؛ ما با داشتن يك همسر از بسيارى توفيقات باز مى‏مانيم، ولى پيامبر اكرم با داشتن چند همسر چنان غرق در عرفان و مناجات و تبليغ بود كه خداوند به حضرت خطاب مى‏كند: چرا اين قدر به خاطر هدايت مردم حرص مى‏خورى «لعلّك باخع نفسك» چرا خود را به مشقّت مى‏اندازى، «لتشقى»چرا حلال‏هايى را بر خود حرام مى‏كنى، «لم تُحرّم ...» آرى، نسيم تند معرفت، خيمه‏ى وجودى پيامبر را چنان بلند مى‏كرد كه اين همه زن، نمى‏توانست آن را از پرواز باز دارد.
به هر حال، ازدواج‏هاى مجدّد پيامبر بعد از سنّ 53 سالگى بوده است، آن هم با زنان بيوه و متروكه يا داغديده، با تمايل كامل آنان به ازدواج و اجراى عدالت از سوى پيامبر و آموختن درس عملى براى اداره چند همسر و انتخاب زندگى ساده و بى توجّهى به خواسته‏هاى تجّمل گرايانه‏ى برخى همسران. منبع:تفسیر نور

پ.ن:به مهربانی آقا داود گُل  غریبانه هم سایت شد

پ.ن:

برای باغبان یاس آفریدند
علی را أشجع الناس آفریدند
وفا داری و مردی و شجاعت
یکی کردند و عباس آفریدند

ادامه نوشته

تشیع علوی

آیت الله جوادی آملی :

 ایشان(آقای امجد)  را صد سال دیگر خواهند شناخت

استاد فاطمی نیا :

 من یقین دارم كه ایشان (آقای امجد)  اگر از دنیا برود

 اهلبیت مثل نگینی ایشان را در برخواهند گرفت

آیت الله العظمی بهاالدینی(اعلی الله مقامه الشریف):

 امجد و ما ادراك ماالامجد

من عقد اخوت با کسی نبستم حرمت اشخاص بایستی در این کشور حفظ شود اگر کسی پا روی حق بگذارد هرکسی باشد آیت الله باشد پسرم محمد باشد ... من علیه اش هستم ملاحظه ای ندارم اگر ببینم دو نفر زنا می کنند من روی خودم را می پوشانم تا آنها را نبینم پرده دری نمی کنم  ولی اگر کسی در برابر حق بایستد بنده را در مقابل خود ببیند . ظلم بالاترین گناه است چه کسی مسبب فتنه در این کشور گردیده است؟ آیا متهم می تواند جای مدعی بنشیند؟ امروز عده ای هرچه می توانند سیاه نمایی می کنند و در مقابل به دیگران تهمت سیاه نمایی می زنند دائم دیگران را موعظه می کنند بجای اینکه خود را موعظه نمایند. بدتر از همه خود را مسلمان هم می دانیم ! مسلمان کسی است که در برابر حق تسلیم باشد .

واعظان ،  امامان جمعه و جماعات باید استقلال عمل داشته باشند و حق را بگویند نه اینکه هرچه به ایشان دیکته کردند همان را بگویند این خیلی بد است.

آیت الله امجد

پی نوشت: اینجا رو بخونید جالبه.

مسلم

همیشه وقتی فیلمی تله تئاتری کتابی در مورد ماجرای مسلم و ابن زیاد و خانه ی هانی میبینیم و میخوانیم آنچه را که باید ببینیم نشانمان نمی دهند.

داود میرباقری به زیبایی همه حرف را به تصویر کشید.

میرباقری به ظاهر وارونه نشان داد.مسلم  ناگهان وارد اتاق شد و با یک ضربه ابن زیاد را که مهمان خانه هانی بود کُشت.ابن زیاد هم در حال مرگ فقط توانست به مسلم بگوید:

آبروی عمویت علی را بردی. همین و مسیر تاریخ تغییر داده شد.

مگر به دست آوردن نظام علوی کم است ؟ یعنی مسلم نماینده و امین امام حسین (ع) در کوفه فکر نمیکند حفظ نظام از نماز مهمتر است ؟

اصلا فکر نمیخواهد.ابن زیاد آنقدر نابکار هست که نخواهیم دنبال دلیل برای کشتنش باشیم.یک دلیل هم کفایت میکند.قصد کشتن نوه ی پیامبر را دارد.حجت خدا بر روی زمین.مسلم هم از همه عالم آن وقت ولایی تر است.فقط یک مشکل هست.اسلام میپذیرد مهمان را در خانه قصاص کنی ؟ حتی اگر ابن زیاد باشد ؟ ونه دانشجویی جوان که باد در کله دارد.

نظام مهمتر است یا آبروی نظام ؟ حسین مهمتر است یا آبروی حسین ؟

خانه ی هانی بزنگاه تاریخ اسلام است.

و معجزه ای دیگر از حسین (ع) و یارانش.

نگاه کنید به نام کسی که میخواهد در بزنگاه تاریخ ، این تصمیم بزرگ را بگیرد

گویی این نام را از عرش برای او برگزیده اند:

مُسلم

........................

تشیع علوی

«فلا تکُفّوا عَنْ مَقالَةٍ بِحَقٍّ اَوْ مَشْوَرَةٍ بِعَدْلٍ فَاِنّی لَسْتُ فی نَفْسی بِفَوقِ اَنْ اُخْطِی ءَ ولا آمَنُ ذلِکَ مِنْ فِعلی الاّ اَنْ یَکْفِیَ اللّه ُ مِنْ نفسی ما هو اَمْلَکُ بِهِ مِنِّی؛ ''

پس، از گفتن سخن حق یا مشورت عدالت آمیز خودداری نکنید؛ زیرا من خویشتن را مافوق آنکه اشتباه کنم نمی دانم و از آن در کارهایم ایمن نیستم، مگر اینکه خدا مرا در کار نفس کفایت کند که از من بر آن تواناتر است.»'' (نهج البلاغه خطبه 216)


لَوْلاَ التُّقی لَکُنْتُ اَدهَی العَرَبِ؛ " اگر تقوای الهی مانعم نبود از همه اعراب، زیرک تر و سیاست مدارتر بودم.''» و یا در حدیثی دیگر می فرماید:

 «یا اَیُّهَا النّاسُ لَوْلا کَراهِیَّةُ الغَدْرِ، کُنْتُ مِنْ اَدْهَی النّاسِ؛ ''ای مردم، اگر زشتی نیرنگ نبود، من از همه مردم زیرک تر بودم.»'' (خطبه 200)

................................................

پ.ن:این کاریکاتور را هم ببینید.

پ.ن:دارم فکر میکنم که دوباره طنز بنویسم یا نه.حق الناس دارد  یا نه.

پ.ن: اگر با تو بودم به شبهای غربت که تنها نبودم

تشیع علوی

وقتی که‏ برای جنگ صفین می ‏رفت یا از آن بر می‏گشت به شهر انبار که الان یکی از شهرهای عراق است و از شهرهای قدیم ایران بوده است رسید. ایرانیان آنجا بودند، عده‏ای از کدخداها، دهدارها، بزرگان به استقبال خلیفه آمده‏ بودند. به خیال خودشان علی (ع) را جانشین سلاطین ساسانی می‏دانستند. وقتی که به ایشان رسیدند، در جلوی مرکب امام شروع کردند به دویدن. علی‏ (ع) صدایشان کرد، فرمود: چرا این کار را می‏کنید؟ گفتند: آقا! این‏ یک احترامی است که ما به بزرگان خودمان، به سلاطین خودمان می‏گذاریم.

امام (ع) فرمود: نه این کار را نکنید! این کار شما را پست و ذلیل‏ می‏کند، شما را خوار می‏کند، چرا خودتان را در مقابل من که خلیفه‏ اتان هستم‏ خوار و ذلیل می‏کنید؟ من هم مانند یکی از شما هستم. تازه، شما با این‏ کارتان به من خوبی نکردید، بلکه بدی کردید، با این کارتان ممکن است‏ یک وقت خدای ناکرده غروری در من پیدا شود و واقعا خودم را برتر از شما حساب کنم.

این را می‏ گویند یک آزاد مرد، کسی که آزادی معنوی دارد، کسی که ندای قرآن را پذیرفته است : الانعبد الاالله. جز خدا هیچ چیزی را، هیچ کسی را، هیچ قدرتی را، هیچ نیرویی را پرستش نکنیم، نه انسانی را، نه سنگی را، نه حجری را، نه مردی را، نه آسمان را، نه زمین را، نه هوای نفس را، نه خشم‏ را، نه شهوت را، نه حرص و آزا را و نه جناه طلبی را، فقط خدا را بپرستیم. آن وقت او می‏تواند آزادی معنوی بدهد.

خطابه‏ایی دارد مولا علی (ع) ببینید، اینها را که می‏گوید؟ خود والی و حاکم است که به مردم می‏گوید. در دنیای ما حداکثر این است که دیگران به مردم می‏گویند با حاکمهای‏ خودتان اینطور نباشید، آزاد مرد باشید. علی (ع) می‏گوید با من که حاکم‏ هستم اینگونه نباشید، آزادمرد باشید.

«لا تکلمونی بما تکلم به الجبابره» مبادا آن اصطلاحاتی را که در مقابل جباران به کار می‏برید که خودتان را کوچک می‏کنید، ذلیل می‏کنید، خاک پا می‏کنید و او را بالا می‏برید، به‏ عرش می‏رسانید، برای من به کار ببرید.

نه کرسی فلک نهد اندیشه زیر پای
تا بوسه بر رکاب قزل ارسلان زند

مبادا با من اینگونه حرف بزنید، ابدا. با من همانطور که با دیگران‏ حرف می‏زنید، صحبت کنید.

«و لا تتحفظوا منی بما یتحفظ به عند اهل‏ البادره» و اگر دیدید احیانا من عصبانی و ناراحت شدم، حرف تندی زدم، خودتان را نبازید، مردانه انتقاد خودتان را به من‏ بگویید، از من حریم نگیرید.

«و لا تخالطونی بالمصانعة» با باری به هر جهت‏، هر چه شما بفرمائید صحیح است، هر کاری که شما می‏کنید درست است (این را می‏گویند مصانعه و سازش) با من رفتار نکنید، هرگز با من به شکل‏ سازشکارها معاشرت نکنید.

«و لا تظنوا بی استثقالا فی حق قیل لی و لا التماس اعظام لنفسی». گمان نکنید که اگر حقی را در مقابل من بگویید، یعنی اگر علیه من کلمه‏ای بگویید که حق است بر من سنگین خواهد آمد، به‏ حق از من انتقاد کنید، ابدا بر من سنگین و دشوار نخواهد بود، با کمال‏ خوشرویی از شما می‏پذیریم.

«و لا التماس اعظام لنفسی» ای کسانی‏ که من حاکم وخلیفه تان هستم و شما رعیت من هستید، خیال نکنید که من از شما این خواهش را دارم که از من تمجید و تعظیم کنید، از من تملق بگویید، مرا ستایش کنید، ابدا. بعد یک قاعده کلی را ذکر می‏کند :

«فانه من‏ استثقل الحق ان یقال له اوالعدل ان یعرض علیه کان العمل بهما اثقل علیه‏». یعنی آن آدمی که وقتی حق را به او می ‏گویی دشوارش می‏آید و ناراحت‏ می‏شود که چرا حق را گفتی، عمل کردن حق برای او سختتر است.

سخنرانی علامه شهید مطهری ۴ مهر ۱۳۴۸ شمسی مطابق ۱۳ رجب ۱۳۸۹ قمری حسینیه‏ ارشاد

اولین گفتار از کتاب «گفتارهای معنوی»

سعید

آفتاب سوزان ظهر روز دهم است.حسین بن علی ، امام جماعت به نماز می ایستند.

سعید بن عبدالله پیشاپیش امام چون سپر مقابل تیر دشمنان قرار میگیرد تا مبادا حرامیان جان امام را بگیرند.

نماز امام که تمام میشود سعید بر زمین می افتد.

سیزده تیر بر بدن سعید نشسته است.

امام مینشینند و سر سعید را بربالین میگیرند.

سعید چشمانش را باز میکند

و برای آخرین بار سخن میگوید: یابن رسول الله ، به عهد خود وفا کردم ؟

 

سیره نبوی

به گزارش خبرگزاري فارس آیت الله مصباح یزدی در مصاحبه با نشریه پرتو پیرامون آیت الله خامنه ای گفت:شخصيت ايشان(آیت الله خامنه ای) براي هر مسلماني، به‌خصوص مسلمان ايراني و به‌ويژه مسلمان شيعه ايراني آن‌قدر نعمت عظيمي است كه همه نعمت‌هاي ديگر با آن قابل مقايسه نيست؛

يعني اگر همه نعمت‌هاي مادي را در يك كفه بگذاريم و اين نعمت را در كفه ديگر، ارزش و نفع وجود شخص ايشان به‌عنوان يك نعمت براي فرد فرد ما، نه براي كل جامعه, از مجموع نعمت‌هاي مادي كه خدا به هر فردي مي‌دهد بيشتر است.

....................................................

روزي مردي باديه نشين به حضور پيامبر صلي الله عليه و آله آمد و حاجتي داشت، وقتي جلو آمد از هيبت آن حضرت و روي حساب چيزهايي كه شنيده بود ، هيبت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله او را گرفت و زبانش به لكنت افتاد. حضرت ناراحت شدند.

پرسيدند: « از ديدن من زبانت به لكنت افتاد؟ »

او را به گرمی در آغوش گرفتند و فرمودند: «آسان بگير و آسوده باش من از جبابره نيستم، من پسر زني هستم كه با دست خودش از گوسفند شير مي دوشيد، من مثل برادر شما هستم».

سيره نبوي، 1017

.....................................................

پ.ن:ما از خدا هستیم همه، همه عالم از خداست، جلوه خداست و همه عالم به سوی او برخواهد گشت. (امام خمینی)

پ.ن:خانم سوگند درگذشت پدر گرامیتان را تسلیت عرض میکنم و اميدوارم خداوند روح آن مرحوم را قرين رحمت خویش فرمايد.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ

 فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ

سوره مبارک آل عمران آیه 159

به سبب رحمت خداست که تو با آنها اينچنين خوشخوی و مهربان هستی اگرتند خو و سخت دل می بودی از گرد تو پراکنده می شدند پس بر آنها ببخشای و برايشان آمرزش بخواه و در کارها با ايشان مشورت کن و چون قصد کاری کنی بر خدای توکل کن ، که خدا توکل کنندگان را دوست دارد.

 

 

إ‌‌ِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَی النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا

سوره مبارک أحزاب آیه 56

خدا و فرشتگانش بر پيامبر صلوات مى‏فرستند. اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، بر او صلوات فرستيد و سلام كنيد سلامى نيكو.

 

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا

آمــــــــــده ام ای شاه، پناهم بده                  خط امانــــــــــی ز گناهم بده
ای حرمت ملجأ در ماندگــــــــــــان                   دور مــــران از در و ، راهم بده
ای گل بــــــی خار گلستان عشق                   قـــــرب مکانی چو گیاهم بده
لایق وصــــــــــل تو که من نیستم                   اِذن بـه  یک لحظه نگاهم  بده
ای که حَریمت به  مَثَل  کهرباست                  شـوق وسبک خیزی کاهم بده
تاکـــه ز عشق تو گدازم چو شمع                   گرمــــی جان سوز به آهم بده
لشگـر شیطان به کمین من است                   بی کسم ای، شاه پناهم بده
از صف مژگان نگهی کـــــن به من                   با نظـــــری، یار و سپاهم  بده
در  شب  اول کــه  به  قبرم  نهند                   نور  بـــــدان شام سیاهم  بده
ای کــــه عطا بخش همه عالمی                   جمله ی حاجات مــــرا هم بده

............................................

شما از مرکزى آمدید که آن مرکز، مرکز حقیقت اسلام است. و شما مى‏دانید که حضرت رضا- سلام اللَّه علیه- در آن ابتلائاتى که داشت و در آن مصیبتهاى معنوى که برایش وارد مى‏شد، بدون اینکه یک اختلافى ایجاد کند، با آرامش، راه خودش را به پیش مى‏برد. مقید بود به اینکه آرامش ملت را حفظ کند.

صحیفه امام، ج‏13، ص: 427

عتبه بوسى مولا على بن موسى از آرزوهاى من است. کراراً هم از خراسان اظهار لطف کردند آقایان و دعوت کردند. و من اگر فرصتى پیدا بکنم آرزو دارم که بیایم خدمت ایشان و خدمت همه ملت خراسان، لکن شما مى‏دانید که الآن من گرفتاریهایى دارم و در یک اجتماعات بزرگى هم براى من میسور نیست که رفت و آمد کنم، از این جهت، عجالتاً، موقتاً، معذور هستم. امیدوارم که دعا بفرمایید من موفق بشوم به همچو توفیق بزرگ .

صحیفه امام، ج‏10، ص: 459

تورجان و اجتهاد حاج حسن آقای خمینی

خیلی وقته که هر وقت میام اینترنت حتما نگاهی به تورجان -وبلاگ قدیم و سایت جدید- میندازم.تورجان نام محلی است که پدر یکی از دو نویسنده این سایت در آن به شهادت رسیده.همین ماندگارم کرد.

بعد فهمیدم که هردو نویسنده بیشتر از هشت نه ساله که طلبه هستند.بعدتر فهمیدم که گرایشات اصلاح طلبانه دارند.

ارادت بسیار زیادی به حضرت امام (ره) و اهل بیت ایشون دارند و از شاگردان حوزوی حاج حسن آقای خمینی هم هستند.

فکر کنم بعد از رحلت مرحوم منتظری بود که علی اشرف فتحی - همان فرزند شهید -هم مدتی بازداشت شد و خوشبختانه خیلی در بند نبود.

نمیدونم چند وقت میشه که میخونمشون.چند سال میشه یا نه.به هر حال وبلاگ و سایت پر محتوایی دارند.هم با حال و هوای حوزه آشنا میشوید و هم کمی تاریخ یاد میگیرید.گاهی هم در مورد شخصیتها مینویسند آنطور که تا به حال نخوانده اید.

این هم یکی از مطالب اخیرشان:

یکی از اخبار جالب توجه این روزهای حوزه، خبر آغاز درس خارج اصول فقه حاج حسن آقای خمینی است. حاج حسن آقا که تا پارسال به تدریس کتاب های رسائل و مکاسب شیخ انصاری و کفایه آخوند خراسانی برای طلاب سال های هفتم تا دهم حوزه مشغول بودند و پیش از آن نیز در دهه هفتاد برای طلاب دوره مقدمات تدریس می کردند، از امسال وارد تدریس در عالی ترین دوره حوزه شدند و بدین ترتیب، بر خلاف درخواست برخی تجمع کنندگان خرداد امسال درقم، نه تنها درسشان تعطیل نشد بلکه ارتقا هم پیدا کرد. با آغاز تدریس سید حسن آقا در مقطع خارج در مدرسه دارالشفا، مدیران حوزه نیز عملا بر اجتهاد وی صحه گذارده اند، چرا که تدریس درس خارج در چنین مدارسی احتیاج به تأیید مدرک اجتهاد استادان از سوی مدیران حوزه دارد.

پ.ن:ما این بخش پیوندهای روزانه را فعال کردیم.نگاه کنید دیگه.

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ

ما چه کنیم ؟

به دستور حسین جعفریان

عجب دنیای راحتی داریم.

مسلمون به دنیا میایم.روضه امام حسین هم که هست و روزه ماه رمضان و سفر حج و ... فاتحه.

شما که بین المللی شدی تا حالا برای قرآن برای پیامبرت چه کار کردی ؟

شما که زبان انگلیسی رو در حد مکالمه بلدی بیا برو تو این چت روما با خوش سلیقگی چند تا آیه از قرآن کریم چند تا حدیث از پیامبر (ص)نقل کن.

حداقل سی نفر که ببینند اقل ده نفرشان که فکر بکنند یک نفرشان که رفت دنبال قضیه را گرفت دیدش خوب شد نسبت به قرآن شما به هدفت رسیدی.

آ سِد با شمام که روتو اونور میکنی.حاج آقا داله میم.سرکار خانم حبه انگور.تیم کوهنوردی توده کشت اینا.برادر ارزشی دانشجوی هرز .اون ته کلاس سرکار خانم ترنج ... 

حتما باید اسم ببرم ؟

و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته

لَوْ أَنزلْنَاهَذَاالْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خَاشِعًامُتَصَدِّعًامِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ

بسم الله الرحمن الرحیم

أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ «1» أَلَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ «2» وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْرًا أَبَابِيلَ «3» تَرْمِيهِم بِحِجَارَةٍ مِّن سِجِّيلٍ «4» فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَّأْكُولٍ «5»

به نام خدا كه رحمتش بى اندازه است و مهربانى اش هميشگى.

آيا ندانسته اى كه پروردگارت با فيل سواران چه كرد ؟ « 1» آيا نيرنگشان را در تباهى قرار نداد [ ونقشه آنان را نقش بر آب نساخت ؟ ! ] « 2» و بر ضد آنان گروه گروه پرندگانى فرستاد ; « 3» [ كه ] بر آنان سنگ هايى از نوع سنگ گِل مي  افكندند . « 4» سرانجام همه آنان را چون كاه جويده شده قرار داد . « 5»

 

اَللّهُمَّ لَکَ صُمْنا

.

اَللّهُمَّ لَکَ صُمْنا،

 

 وَعَلى‏ رِزْقِکَ‏ اَفْطَرْنا،

 

 فَتَقَبَّلْ مِنَّا اِنَّکَ اَنْتَ السَّمیعُ الْعَلیمُ...

 

خدایا برای تو روزه گرفتیم و با روزی تو افطار کنیم

پس از ما بپذیر براستی که تو شنوا و دانایی.

.

 

تذکر اخلاقی استاد فاطمی نیا و آخرین تصویر مرحوم آیت الله بهجت

استاد فاطمي نيا در جلسه‌اي با ذکر چند نکته اخلاقي و عرفاني فرمود: خدمت آيت الله بهاالديني رسيدم. گفتم آقا راز مقام و رتبه سيد سکوت چه بود؟ آقا دست بالا آورد و اشاره به دهان کرد.

خدا شاهد است الان مردم خيلي دست کم گرفته‌اند آبرو بردن را.

ببينيد؛ خدا چند گناه را نمي‌بخشد:

1- عمدا نماز نخواندن 2- به ناحق آدم کشتن  3- عقوق والدين  4- آبرو بردن

اين گناهان اينقدر نحس هستند که صاحبانشان گاهي موفق به توبه نمي‌شوند. پسر يکي از بزرگان علما که در زمان خودش استادالعلما بود، براي من تعريف مي‌کرد: «به پدرم گفتم پدر تو درياي علم هستي. اگر بنا باشد يک نصيحت به من بکني چه مي‌گويي؟ مي‌گفت پدرم سرش را انداخت پايين. بعد سرش را بالا آورد و گفت آبروي کسي را نبر!» الان در زمان ما ... هيئتي‌ها، مسجدي‌ها و مقدس‌ها آبرو مي‌برند.

عزيز من اسلام مي‌خواهد آبروي فرد حفظ شود. شما با اين مشکل داري ؟ دقت کنيد که بعضي‌ها با زبانشان مي‌روند جهنم.

روايت داريم که مي‌فرمايد اغلب جهنمي‌ها، جهنمي زبان هستند. فکر نکنيد همه شراب مي‌خورند و از ديوار مردم بالا مي‌روند. يک مشت مومن مقدس را مي‌آورند جهنم. اي آقا تو که هميشه هيأت بودي! مسجد بودي! بله. توي صفوف جماعت مي نشينند آبرو مي‌برند.

اميرالمومنين(ع) به حارث همداني مي‌فرمايد: اگر هر چه را که مي‌شنوي بگويي؛ دروغگو هستي.

گناهکار چند نوع است: عده‌اي گناه مي‌کنند، بعد ناراحت و پشيمان مي‌شوند؛ سوزوگداز دارند؛ توبه مي‌کنند و هرگز فکر نمي‌کنند که روزي اين توبه را بشکنند؛ اما دوباره مي‌شکنند. دوباره، سه باره، ده باره. در حديث داريم که اين اگر در تمام توبه شکستن ها سوز و گداز واقعي داشته باشد، در نهايت بر شيطان پيروز مي‌شود.

آقایان حیف تان نمی‌آید مادرها را اذیت می‌کنید؟ سید رضی جامع نهج البلاغه پس از مرگ مادرش گفت: «بعد از این با کدام دست بلاها را رد کنم؟» دست مادر که بالا می‌رود بلاها از شما دور می‌شود. حیف نیست سر یک چیز جزئی مادر را می‌رنجانید؟ از مجلس روضه برگشته مادر را می‌رنجاند، قبول باشد !!

منبع: جهان
 

پ.ن:این ظاهرا آخرین تصویر از مرحوم آیت الله بهجت است که البته منبعش را گم کردم.

خدا را! خدا را! درباره يتيمان، مبادا گرسنه و بى سرپرست بمانند.

فرزندم حسن! تو و همه فرزندان و اهل بيتم و هر كس را كه اين نوشته من به او رسد را به امور ذيل توصيه و سفارش مى‎كنم :

1- تقواي الهى را هرگز از ياد نبريد، كوشش كنيد تا دم مرگ بر دين خدا باقى بمانيد.

2- همه با هم به ريسمان خدا چنگ بزنيد، و بر مبناى ايمان و خداشناسى متفق و متحد باشيد و از تفرقه بپرهيزيد،که  پيغمبر فرمود: اصلاح ميان مردم از نماز و روزه دائم افضل است و چيزى كه دين را محو مى‎كند، فساد و اختلاف است .

3- ارحام و خويشاوندان را از ياد نبريد، صله رحم كنيد كه صله رحم حساب انسان را نزد خدا آسان مى‎كند.

4-
خدا را! خدا را! درباره يتيمان، مبادا گرسنه و بى سرپرست بمانند.

5- خدا را! خدا را! درباره همسايگان، پيغمبر آن قدر سفارش همسايگان را فرمود كه ما گمان كرديم مى‎خواهند آنها را در ارث شريك كند.

6- خدا را! خدا را! درباره قرآن؛ مبادا ديگران در عمل كردن، بر شما پيشى گيرند.

- خدا را! خدا را! درباره نماز؛ نماز پايه دين شماست .

8- خدا را! خدا را! درباره كعبه، خانه خدا، مبادا حج تعطيل شود كه اگر حج متروك بماند، مهلت داده نخواهد شد و ديگران شما را طعمه خود خواهند كرد.

9- خدا را! خدا را! درباره جهاد در راه خدا، از مال و جان خود در اين راه مضايقه نكنيد.

10- خدا را! خدا را! درباره زكات؛ زكات آتش خشم الهى را خاموش مى‎كند.

11- خدا را! خدا را! درباره ذريه پيغمبرتان، مبادا مورد ستم قرار گيرند.

12- خدا را! خدا را! درباره صحابه و ياران پيغمبر، رسول خدا (صلى الله عليه و آله) درباره آنها سفارش كرده است .

13- خدا را! خدا را! درباره فقرا و تهيدستان، آنها را در زندگى شريك خود سازيد.

14- خدا را! خدا را! درباه بردگان، كه آخرين سفارش پيغمبر درباره اينها بود.

15- در انجام كارى كه رضاى خدا در آن است بكوشيد و به سخن مردم (در صورتي كه مخالف آن هستند) ترتيب اثر ندهيد.

16- با مردم به خوشى و نيكى رفتار كنيد چنانكه قرآن دستور داده است .

17- امر به معروف و نهى از منكر را ترك نكنيد؛ نتيجه ترك آن اين است كه بدان و ناپاكان بر شما مسلط خواهند شد و به شما ستم خواهند كرد، آنگاه هر چه نيكان شما دعا كنند، دعاى آنها برآورده نخواهد شد.

18- بر شما باد كه بر روابط دوستانه ما بين خويش بيفزاييد، به يكديگر نيكى كنيد، از كناره‎گيرى و قطع ارتباط و تفرقه و تشتت بپرهيزيد.

19- كارهاى خير را به مدد يكديگر و به اتفاق هم انجام دهيد، از همكارى در مورد گناهان و چيزهايى كه موجب كدورت و دشمنى مى‎شود، بپرهيزيد.

در انجام كارى كه رضاى خدا در آن است بكوشيد و به سخن مردم (در صورتي كه مخالف آن هستند) ترتيب اثر ندهيد.

20- از خدا بترسيد كه جزا و كيفر خدا شديد است .

خداوند همه شما را در كنف حمايت خود محفوظ بدارد و به امت پيغمبر توفيق دهد كه احترام شما (اهل بيت) و احترام پيغمبر خود را پاس بدارند.

همه شما را به خدا مى‎سپارم . سلام و دورد حق بر همه شما  ..........

همه غیر از چهارده معصوم بایستی در معرض نقد قرار گیرند

عکس:آیت الله امجد در مراسم تشییع مرحوم آیت الله بهجت(ره)

سخنان اخیر استاد امجد:

همه غیر از چهارده معصوم جایزالخطا هستند و بایستی در معرض نقد قرار گیرند.

امروز باید روشنگری نمود  روشنگری بزرگترین معروف  امروز است . انتقاد اگر نباشد معاویه ها در جامعه پدید می آیند. تحمیق مردم و در بی خبری نگه داشتن آنان دیکتاتوری می آورد.

سعی کنید چهارچشمی قدرت حکام را زیرنظر داشته باشید.

اگر همه آزاد باشند به طریق اولی امثال آیت الله بهجت ها ظهور و بروز پیدا می کنند خوبان و مومنان بواسطه وجود آزادی در جامعه قد علم می کنند.

اگر آزادی و برابری باشد فساد کمتر می شود.

مراقب باشید چراکه روزی فراخواهد رسید که  نهج البلاغه و مطالب آن را منکر خواهند شد.

گویی جلد دوم قرآن نیز آمده است که دروغ گفتن ، فساد ، مردم آزاری  ، افترا و تهمت زدن  اینگونه در جامعه میان مردم  و حکام باب شده است .

مسئولیت شیعه بودن

هرکس - در هر سطحی از تفکر علمی - با اعتقاد به هر مکتب و مذهبی، باید خویشتن را در برابر این پرسش بیابد که: “ اعتقادم، چه مسئولیت هایی را متوجهم می کند؟ “ بخصوص وقتی که مسأله “ شیعه بودن “ است و مسئولیت بسیارجدی تر و سنگین تر.

راه نه برای راه، بلکه برای رسیدن به هدف، و مذهب نه برای مذهب بلکه راهی به سوی هدف. اما امروز، مذهب برای مذهب است که ارج دارد، و این است که اعتقاد به مذهب، از معتقد به آن مذهب سلب مسئولیت می کند. آن هم از کدام مذهب؟ از خود اسلام که اصولاً عمیق ترین و روشن ترین و قاطع ترین بیان را برای نشان دادن مسئولیت انسان انتخاب می کند، زیرا وقتی عقاید مذهبی، شعائر مذهبی و احکام مذهبی خود هدف شد، هرکه مذهب داشت به هدف رسیده است و دیگر مسئولیتی بارش نیست. نماز برای نماز به این معنی است که هرکه نماز گذاشت مسئولیتش را انجام داده است اما قرآن که می گوید: “ ان الصلاة تنهی عن الفحشاء و المنکر “ به این معنی است که نماز وسیله نفی و نهی زشتی و بدی است و اگر نماز کسی چنین نقشی نداشت و این نتیجه ها از آن برنیامد، نماز گزار و بی نماز یکی است، اتومبیلی که مرا به جایی نبرد با اتومبیل نداشتن یکی است. اتومبیل برای اتومبیل یعنی چه؟

هر انسانی امانتدار خداوند است - چون فرزند آدم است - و مسئول. و نه تنها مسئول گروه و خانواده و مردم خویش، که در برابر تمام وجود و اراده حاکم بر وجود، و در برابر همه کائنات مسئول است. این است دامنه مسئولیت انسان. اما در اسلام بزرگترین مسئولیت متوجه علم است. این است که در آن نهضت تازه پای اسلام در عربستان، که برای درگیری با بت پرست ها، و دشمنان، اشراف و قدرت های مهاجم، به مجاهدین نیاز افتاده است، رهبر نهضت با کلامی مجاهدین را آواز می دهد، که بشریت هنوز در دوره نبوغ و فرهنگ و دانشش فاقد چنان تعبیر درخشانی است که از سینه جامه ای بی سواد - حتی بی خط و کتابت - می جوشد که: “ مداد العلماء افضل من دماء الشهداء “

به جای شناختن محمد و علی و خواندن و فهمیدن قرآن و قبول مسئولیت، راه حلی می جوییم و می یابیم! به جای شناختن پیامبر اسلام و گوش سپردن به سخنان او، و به جای شناختن علی و زندگیش و خواندن و فهم نهج البلاغه اش، حبشان را بگیر و شناختشان را رها کن! چرا که حب علی ناشناخته، ایجاد مسئولیت نمی کند! علی مجهول، مانند بتی است که می پرستیمش، بی آن که میان ما و او، هیچ ارتباطی وجود داشته باشد. بی شناختن، علی، چون دیگران است. و میان او و محبان خالص بی معرفتش، هیچ گونه تحمیل و امر و نهی و مسئولیتی ایجاد نمی شود. هرچه می خواهی گریه کن، بر سر بزن، غش کن، هو بکش، و عشق و محبت بورز - بی اندکی شناخت -، علی را فرشته کن، خدایش کن، نمی تواند زره ای در زندگیت نقش داشته باشد و بایستنی بر دوشت بگذارد. فقط نشناسش، که شناختن مسئولیت آور است!

اگر شیعه علی هستی، خود تشیع، مسئولیت زاست، و بر خلاف “ محب “ - لغتی که تازه ساخته اند - که فقط احساس است و مسئولیتی نمی شناسد در اسلام و تشیع سخن از “ شناخت “ است: من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه ( هرکه بمیرد و امام عصر خویش را نشناسد مرده جاهلی مرده )، شیعه، به معنی پیرو است که حرکت و در پی کسی رفتن را در نفس خویش دارد و مسئول است.

بالاخره، مسئولیت هر شیعه ای در هر عصری و نسلی، از هرچیزی و هرکسی، به “ کربلای انقلاب “ و “ حسین شهادت “، “ گریز زدن “! و “ رهبری “ و “ برابری “ را اصل ایمان خویش و هدف خویش، و تحقق آن را مسئولیت خویش دانستن. و این همه، یعنی “ علی “ را نه چون بتی پرستیدن، که چون راهبری پیروی کردن و در یک کلمه: “ علی وار “ بودن و “ علی وار “ زیستن و “ علی وار “ مردن.
که “ شیعه علی بودن “ یعنی این.
و “ مسئولیت شیعه بودن “ یعنی این!

قسمتهایی از سخنرانی علی شریعتی در حسینیه ارشاد

خطبه پیامبر(ص) درباره ماه مبارک رمضان

حضرت سلمان فارسی فرمود: در روز آخر شعبان پيامبر(صلى الله عليه و آله) براى ما خطبه‏اى در فضيلت ماه رمضان قرائت فرمود و در خطاب خويش به ما فرمود:

اى مردم براستى سايه افكنده بر سر شما ماه بزرگ مباركى، ماهى كه در او شبى است كه از هزار ماه بهتر است، كه خداوند روزه‏اش را فرض و واجب نموده، و به پا داشتن عبادات شب ش را به طور استحباب مقرر فرموده است، كسى كه تقرب بجويد به خداوند،به انجام نافله خيرى، مثل آن است كه در غير ماه رمضان فريضه‏اى انجام داده باشد، و اين ماه ماه صبر است، و صبر هم اجر و ثوابش بهشت است.

و ماه روزه، ماه مساوات و برابرى است، و ماهى است، كه رزق مؤمن در او زياد مى‏گردد، و ماهى است كه اولش رحمت و وسط ش مغفرت و آمرزش، و آخرش آزادى از آتش جهنم است،

و اين ماه براى مؤمن بهره و منفعت است، و براى منافق خسارت و ضرر.

مستدرك الوسائل مرحوم نورى نقل از وقايع الايام، ص 436.

روزه، درمان بيماريهاى روح و جسم صفحه 69 سيد حسين موسوى راد لاهيجى

مستند سید موسی

به گزارش روابط عمومی موسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر فیلم مستند «سید موسی» به کارگردانی روح الله حسینی، پنجشنبه، چهارم شهریور ۱۳۸۹ از شبکه اول سیمای جمهوری اسلامی ایران، بعد از خبر ساعت ۲۱، پخش خواهد شد.

روح الله حسینی کارگردان این مستند گفت: این کار حدوداً چهل دقیقه‌ای به تهیه‌کنندگی مؤسسه فرهنگی روایت فتح در فاصله بهمن ۸۸ تا فروردین ۸۹ ساخته شده است.

حسینی افزود: این فیلم از قصه ربودن امام موسی صدر در لیبی، شروع می‌شود و سپس با بازگشت به گذشته، فصل‌های مهم زندگی امام موسی صدر و فعالیت‌های ایشان را به تصویر می‌کشد.

وی ادامه داد: پس از آن دوباره به ماجرای ربودن ایشان و بخشی از پی‌گیری‌هایی که چه در آن سال‌ها و چه پس از آن، درباره پرونده ربودن ایشان شده است، اشاره می‌شود و فیلم با سخنرانی سید حسن نصر الله درباره امام موسی صدر، در جشن آزادی اسرا در سال ۲۰۰۴ خاتمه می‌یابد.

حکم امام خمینی (س) به سیدحسن نصرالله 21 ساله

پيش از ظهر روز 6 آبان 1360 بود كه به همراه ياران خود در جنبش امل در جماران به حضور امام خميني شتافت.

بعد از اين ديدار سيد حسن 21 ساله براي شروع طوفان شورانگيز حركت جهادي حزب‌الله از دست پير جماران حكمي دريافت كرد كه به گفته اهل نظر به ندرت اتفاق افتاده كه يك جوان 21 ساله از امام خميني اجازه‌اي در اخذ وجوهات شرعيه دريافت  ‌كند. ضمن اينكه در اين حكم او سيدحسن نصرالله جوان را با عنوان حجةالاسلام خطاب مي‌كند كه كم‌سابقه است.

 در پايان اجازه‌نامه با عبارت «وان لا ينساني من صالح دعواته» از او خواستار دعای ‌ خير براي خود شده است كه در بقيه احكام مذكور اين قيد نيست. متن حكم بدين شرح است:

اجازه‌نامه
زمان: 1360 ه‍ ش. /1401 ه‍. ق.
مكان: تهران، جماران
موضوع: اجازه در امور حسبيه و شرعيه
مخاطب: سيدحسن نصرالله ـ لبنان
بسم‌الله الرحمن الرحيم
الحمدالله رب‌العالمين، والصلوة والسلام علي محمد و آله الطاهرين، ولعنة الله علي اعدائهم اجمعين.
و بعد، جناب حجت‌الاسلام آقاي حاج سيدحسن نصرالله ـ دامت افاضاته ـ از طرف اينجانب مجازند در تصدي امور حسبيه و اخذ وجوه شرعيه و مصرف مظالم عباد و ذكوات و كفّارات را در مصارف مقررة شرعيه؛ و در مورد سهمين مباركين نيز مجازند در اخذ و صرف آن در مخارج خودشان به نحو اقتصاد؛ و در مورد مازاد بر مخارج نيز مجازند نصف آن را در مخارج سادات عظام ـ كثرالله امثالهم ـ و ترويج شريعت مقدسه صرف نموده و نصف ديگر را ارسال دارند.
«و اوصيه ـ ايّده‌الله تعالي ـ بما اوصي به السلف الصالح من ملازمة التقوي و التجنب عن الهوي و التمسك بعروة الاحتياط في امور الدين و الدنيا؛ و ان لاينساني من صالح دعواته»؛ والسلام عليه و علي اخوانناالمؤمنين و رحمةالله و بركاته.
روح‌الله الموسوي الخميني

به نقل از سایت موسسه مطالعت و پژوهشهای سیاسی

امام موسی صدر

یه برنامه از روایت فتح بود.

ماجرای اون بستنی فروش مسیحی و امام موسی صدر رو حتما شنیدید.

قصه ی قشنگی داره.آدم رو یاد روایتهای صدر اسلام میندازه.

چندین سال پیش مستندسازان روایت فتح میرن لبنان و حین برنامه شون سراغی هم از اون پیرمرد لبنانی مسیحی میگیرند.همان بستنی فروش معروف.

پیرمرد حرف درست و حسابی نمیتواند بزند دو سه روز بعد هم از دنیا میرود.

اما فیلم یکی از مصاحبه های قدیمی اش را پیدا میکنند و میگذارند داخل مستندشان.

پیرمرد مسیحی نگاه کرد به دوربین بغضش ترکید و با گریه گفت:

امام (موسی صدر) که رفت ما یتیم شدیم.

پ.ن۱:این روزها تلویزیون میبینم.مخصوصا سفره های افطار را.برای اهل دل میگویم که میگیرند.

پ.ن۲:برای ما نقل کردند که وقتی بادیه نشینی وارد مسجد میشد نمیتوانست پیامبر را تشخیص دهد چون بالا و پایین مجلسی در کار نبود چه رسد به بالا و پایین خود آدمها.رو میکرد به جمعیت میگفت محمد کدامتان هستید ؟ آمدم ایمان بیاورم.

شاید اگر به مسجد میرسید و میدید کسی بالاتر از دیگران نشسته و امر به تساوی و عدالت و مهرورزی و مهمان نوازی و بندگی میکند از همانجا برمیگشت به صحرا.

نامه معلم شهید علی شریعتی به پدرش


پدر، استاد و مرادم!
به روشني محسوس است كه اسلام دارد تولدي دوباره مي‌يابد. عوامل اين بعثت اسلامي وجدان‌ها كه عمق و دامنه‌ي بسياري گرفته است متعدد است و اينجا جاي طرح و تفسيرش نيست، اما، فكر مي‌كنم موثرترين عامل، به بن‌بست رسيدن روشنفكران اين عصر است و شكست علم و ناتواني ايدئولوژي‌ها و به ويژه، آشكار شدن نارسايي‌ها و كژي‌هاي سوسياليسم و ماركسيستي و سوسيال دموكراسي غربي است كه ايمدهاي بزرگي در ميان همه‌ي انسان دوستان و عدالتخواهان و جويندگان راه نجات نهايي مردم برانگيخته بود و در نهايت به استالينيسم و مائوئيسم منجر شده يا رژيم‌هايي چون رژيم اشميت و گي موله و كالاهان! و علم هم كه به جاي آن‌كه جانشين شايسته‌تري براي مذهب شود، كه ادعا مي‌كرد، سر از بمب اتم درآورد و غلام سرمايه‌داري و زور و در نتيجه، از انسان جديد، بدبختي غني و حشي‌اي متمدن ساخت و آزادي و دموكراسي هم ميدان بازي شد براي تركتازي بي‌مهار پول و شهوت و عارت آزاد مردم و لجن مال كردن همه‌ي ارزش‌هاي انساني.


تمامي اين تجربه‌هاي تلخ زمينه را براي طلوع دوباره‌ي ايمان مساعد كرده است و انسان كه هيچ‌گاه نمي‌تواند دغدغه‌ي «حقيقت‌يابي، حق‌طلبي و آرزوي فلاح» را در وجدان خويش بميراند، در كوچه‌هاي علم، ايدئولوژي، دمكراسي، آزادي فردي (ليبراليسم)، اصالت انسان (اومانيسم بي‌خدا)، سوسياليسم دولتي، كمونيسم مادي (ماركسيسم)، اصالت اقتصاد (اكونوميسم) و مصرف‌پرستي و رفاه، به عنوان هدف انسان و فلسفه‌ي زندگي در فرهنگ و نظام بورژوايي و بالاخره تكيه مطلق و صرف بر «تكنولوژي و پيشرفت» يعني تمدن و آرمان نظام‌هاي معاصر… به بن‌بست رسيد و با آن همه اميد ايمان و شور اشتياقي كه در انتخاب اين رهگذرهاي خوش‌‌آغاز بدانجام داشت و هركدام را به اميد حقيقت و كمال و نجات، با پشت كردن به خدا و از دست نهادن ايمان پيش گرفت و با عشق و شتاب و فداكاري بسيار پيمود، سرش به سختي به ديوار مقابل خورد و يا از برهوت پريشاني و پوچي و ضلالت مطلق سردرآورد و سوسياليسم او را به استبداد چند بعدي و دموكراسي به حاكميت سرمايه و آزادي به بردگي پول و شهوت و حتي علم او را به انسلاخ از همه‌ي كرامت‌هاي انساني و ارزش‌هاي متعالي وجودي و سلطه‌ي غول‌آساي تكنولوژ بي‌رحم و قتال افكند و طبيعي است كه انديشه‌ةاي بيدار و روح‌هاي آزاد و وجدان‌هاي سليم و طاهر كه هنوز مسخ نشده‌اند و انگيزه‌هاي اصيل فطرت آدمي را در عمق وجود نوعي خويش نگاه داشته‌اند و آتش قدسي حق و حقيقت و كمال و فلاح در كانون دلشان خاموش و خاكستر نشده است، به خدا بازگردند و قنديل مقدسي را كه در آن زيت عشق مي‌سوزد و از منشور بلورينش خدا مي‌تابد و هستي را و اين شبستان طبيعت را و اعماق پرگوهر فطرت و درون انسان را گرمي و روشنايي عشق و آگاهي و خودآگاهي مي‌دهد و به همه چيز معني مي‌بخشد، دوباره در انديشه و روح و زندگي خويش برافروزند و در تلاش آن باشند كه اين مشكلات حقيقت را بر سقف شبستان اين عصر بياويزند و اين مصباح هدايت را فرا راه اين نسل دارند و آينده را از پوچي و تباهي انسان و تمدن و فرهنگ و زندگي و علم و هنر و كار انسان نجات دهند.

ادامه نوشته

برای ماه مبارک رمضان

 

اخلاق انسانی در مکتب علی (ع)

کتاب جدید آیت الله محمود امجد ..... ناشر: نشر علمی و فرهنگی

صد و هفت درس (هر درس سه تا پنج صفحه)در موضوعات مختلف اخلاقی از جمله توحید و صبر و فرو بردن خشم و وحدت وجود و ادله ی شناخت و کمال ایمان و حق پرستی و تامین ابدیت و قناعت و بدگمانی و دقت در رفتار و صادق الوعد و رفاقت و .... به تفکیک موضوع مطالبی را از حضرت امیر (ع)نقل نموده و به شرح ان پرداخته اند.

 کتاب اخلاق انسانی در مکتب علی(ع)

تلفن : 88774569-70 / 22024140-43 / 66400786 که به ترتیب تلفن خود انتشارات و تلفن مرکز پخش و تلفن فروشگاه خ انقلاب است.

سایت : www.elmifarhangi.ir / www.ketabgostarco.com

پ.ن:خدایا ما را لحظه ای به خودمان وامگذار

پ.ن:فکر کردی پشت گوش ما مخملیه ؟ این مملکت دانشگاه نداره رفتی اونجا درس بخونی ؟ ماه مبارک رمضان التماس دعا داریم آسد.

او ساقی میخانه ی بی دستان است

به تسبیح و سجاده دلق نیست

 

واعظي پرسيد از فرزند خويش ... هيچ داني مسلماني به چيست؟


صدق و بي آزاري وخدمت به خلق  ... هم عبادت، هم کليد زندگيست


گفت زين معيار اندر شهر ما ... يک مسلمان هست آن هم ارمنيست

خلخال پای زن یهودی ... فروشی فوری

 

 

از سایت پارسینه

پ.ن:حالا میتونیم خطبه ها بخونیم.

به جز از علی که آرد پسری ابوالعجایب ... که علم کند به عالم شهدای کربلا را

قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَمَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ «23»سوره شوري

بگو : از شما [ در برابر ابلاغ رسالتم ] هيچ پاداشى جز مودّت نزديكانم [ كه بنابر روايات بسيار اهل بيت ـ عليهم السلام ـ هستند ] را نمي  خواهم . و هر كس كار نيكى كند ، بر نيكى اش مي  افزاييم ; يقيناً خدا بسيار آمرزنده و عطاكننده پاداش فراوان در برابر عمل اندك است . « 23»

 إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ «55»

سرپرست و دوست شما فقط خدا و رسول اوست و مؤمنانى [طبق روایات على بن ابى طالب ] كه همواره نماز را برپا مي  دارند و در حالى كه در ركوعند [ به تهيدستان ] زكات مي  دهند .« 55»

ترجمه استاد حسین انصاریان و آیت الله مشکینی

من از كلمه امام، معني يك رهبر سياسي يا حتي اجتماعي يك جامعه را نمي فهمم، من از كلمه امام، همان معني را مي فهمم كه انسانيت در طول تاريخ خودش براي داشتن نمونه هاي اعلاي فضائل انساني اي كه در عالم نبوده و نمي ديده و بدان نيازمند بوده، در ذهن خودش اين نمونه هاي عالي را مي ساخته و اين نمونه هاي عالي به عنوان سرمشق و الگو برايش وجود داشته و دوست مي داشته و مي پرستيده، به عنوان نمونه هاي اعلايي كه بالاتر از خاك و بالاتر از انسان هاي واقعي هستند.
علي(ع) يك امام است كه مي خواهد به تاريخ و انسان نشان دهد كه شما كه نيازمند به نمونه هاي اعلاي فضائل بي نقص، فضائل مطلق بوديد و بعد نمونه هاي اينها را در ذهنتان به عنوان قهرمانان برجسته مطلق مي ساختيد، براي اينكه سرمشق زندگي ايده آلتان باشد، من همه آن نمونه ها و همه آن فضائل را در يك فرد انساني محقق كرده ام. معني من كتاب ناطقم اين است.

علي (ع) نه تنها امام است، بلكه در طول تاريخ هيچ شخصيتي باز اين امتياز را نداشته كه يك خانواده امام است يعني خانواده اساطيري است، خانواده اي كه پدر علي(ع) است، مادر زهرا(س) است، پسر آن خانواده حسين(ع) است و دختر آن خانواده زينب(س) است.

(علی شریعتی)

مگر با کلمات می توان از علی سخن گفت ؟

باید به سکوت گوش فرا داد تا از او چه ها می گوید ؟

او با علی آشناتر است.

« دکتر علی شریعتی »

( اسلام شناسی ، ص ۵۸۷ )

علی کسی است که نه تنها با اندیشه و سخنش ،

 بلکه با تمام وجود و زندگی اش به همه  ی دردها و نیازها

و همه ی احتیاج های چند گونه بشری در همه دوره ها پاسخ می دهد .

« دکتر علی شریعتی »

( ما و اقبال ، ص ۳۸ )

معلم شهید علی شریعتی

به نظرم شریعتی معلمی است که خودش در انتهای مسیری که تو را به آن میخواند ایستاده.هر سخنرانی هر کتابش را که میخوانی دین و مذهب به ریشه ی وجودت گره میخورد.حالا این که حفظش کنی یا نه بحث دیگری است.

حتما شریعتی هم قابل نقد هست و اشکال هم داشته.اما انصافا تو  نمیتوانی شریعتی را نقد کنی.تو که با هزینه های میلیاردی موسسه میزنی و در حکومتی که صبح تا شب تبلیغت را میکنند هنوز نتوانستی چهار نفر را جذب کنی که هیچ روز به روز به تنفر عده ای نا آگاه هم اضافه میکنی.خیلی کوچکتر از آنی که شریعتی را نقد کنی.اصلا نباید نامش را به زبان بیاوری.

به وقت حکومت شاه  ... که مرد میخواست تا در حسینیه ارشاد بایستد و جلوی هجوم ساواک و روشنفکران ضد دین از ایدئولوژی اسلامی بگوید تو کجا بودی ؟

با این هزینه ی میلیاردی.تو همین الان هم نیستی.شریعتی الان هم هست.همین امسال هم بود در نمایشگاه کتاب.دورتر از غرفه های دولتی.میان مردم.

اگر ایمان نباشد زندگی تکیه گاهش چه باشد ؟اگر عشق نباشد زندگی را چه آتشی گرم کند ؟ اگر نیایش نباشد زندگی را به چه کار شایسته ای صرف توان کرد ؟ اگر میعادی نباشد رفتن چرا ؟(گفتگوهای تنهایی ۱۰۹۹)

جز ایمان مذهبی هیچ قدرتی نمی تواند انسان را به کار بگیرد.(تاریخ و شناخت ادیان دو ۲۱۳)

وطن آدمی ایمان آدمی است نه خاک آدمی.(میعاد با ابراهیم ۱۶۱)

انسان فاقد معنی فاقد مسئولیت هم هست. (روش شناخت اسلام ۵۰۱)

مذهب عبارت است از یک کلمه : خود اگاهی . (چه باید کرد ۱۶۴)

تقوا تنها سلاح مجاهد است و تهمت تنها سلاح منافق. (ابوذر ۱۶۱)

اگر انتظار مسیحی امام قائمی موعودی در دل نباشد ماندن برای چیست ؟ (گ.ت۱۰۹۹)

انتظار آمادگی است نه وادادگی ! (پدر مادر ما متهمیم ۱۲۱)

توحید به انسان حکمت میبخشد و میزان . والسلام . (جهان بینی و ایدئو لوژی ۳۶)

من اسلام را یافته ام نه اسلام فرهنگ را که عالم میسازد.که اسلام ایدئولوژی را که مجاهد می پرورد.نه در مدرسه ی علما و نه در سنت عوام ... که در ربذه ی ابوذر. (انسان و اسلام ۲۲۲)

یک جامعه ی منحط اگر یک دین مترقی داشته باشد و آگاه نباشد مترقی نمی شود.بلکه دین مترقی را در سطح منحط خودش پایین می آورد. (انسان و اسلام ۱۶۵)

اسلام همیشه ار منافق ضربه خورده است نه از کافر. ( نامه ها ۱۹۲ )

ایمان مذهبی در جامعه ما وجود دارد اما اطلاع مذهبی و شناخت مذهبی وجود ندارد. (میعاد با ابراهیم ۳۹۰)

ایران+اسلام =تشیع (اثار گوناگون ۶۷۱)

آدمهایی که هیچوقت احتیاج به تنهایی ندارند معمولا آدمهای کم مایه ای هستند. (میعاد با ابراهیم ۳۶۴)

علی(ع) آشکارترین حقیقت و مترقی ترین مکتبی است که در شکل یک موجود انسانی تجسم یافته است. (زن ۳۲)

امام حسن مظهر تنهایی و غربت در جامعه ی اسلامی است. (حسین وارث آدم ۱۲۰)

حسین(ع) مثل اعلای انسانیت زنده ی عاشق و آگاه است. (حسین وارث آدم ۱۵۱)

سخنرانی امام موسی صدر در مراسم چهلمین روز درگذشت شریعتی

کتاب " ادیان در خدمت انسان" از مجموعه "در قلمرو اندیشه امام موسی صدر" ،صفحه115

پس‌ از مراسم‌ به‌خاك‌سپاري‌ دكتر شريعتي‌ در زينبية‌ دمشق‌، در ايران‌ كمتر مجالي‌ براي‌ برپايي‌ مراسمي‌ باشكوه‌ وجود داشت‌، خصوصاً اينكه‌ پاره‌اي‌ از همفكران‌ دكتر شريعتي‌ امكان‌ حضور در ايران‌ را نداشتند. در اين‌ شرايط‌ امام‌ موسي‌ صدر در برپايي‌ مراسم‌ چهلم‌ براي‌ دكتر شريعتي‌ در بيروت‌ پيشقدم‌ شد، و اين‌ مراسم‌ در پايتخت‌ لبنان‌ بسيار باشكوه‌ برگزار شد. در اين‌ مراسم‌ خانواده‌ و همفكران‌ دكتر، شخصيتهاي‌ مطرح‌ روز از جمله‌ ياسر عرفات‌ و همچنين‌ نمايندگان‌ 19 سازمان‌ آزاديخواه‌ شركت‌ كردند. پس‌ از اين‌ مراسم‌ امام‌ موسي‌ صدر از دو جناح‌ مورد انتقاد قرار گرفت‌. از يك‌ سو ساواك‌ و عوامل‌ آنها در لبنان‌، و از ديگر سو روحانيان‌ مخالف‌ شريعتي‌ در ايران‌ حملات‌ تندي‌ به‌ امام‌ موسي‌ صدر كردند.

برادران‌ و خواهرانِ دانشمند و بزرگوار، خواهر گرامي‌ خانم‌ دكتر شريعتي‌، برادر عزيز احسان‌، سلامٌ عليكم‌ و رحمة‌ الله و بركاته‌.
چرا براي‌ دكتر شريعتي‌ جلسه‌اي‌ به‌ پا مي‌كنيم‌ و ياد او را گرامي‌ مي‌داريم‌؟ به‌ چه‌ سبب‌ جلسة‌ عظيمي‌ بر پا شده‌ كه‌ مردان‌ و زنان‌ مبارز را در بر گرفته‌ است‌؟ روحانيان‌ روشنفكر در آن‌ حاضرند و رهبران‌ فكري‌ از هر سو در آن‌ گرد آمده‌اند. من‌ هم‌اكنون‌ رئيس‌ دانشكدة‌ حقوق‌ آقاي‌ دكتر محمد فرحات‌ و برادر دانشمند دكتر منير شفيق‌ و رهبران‌ فكري‌ ديگر را در برابر خود مي‌بينم‌. براي‌ چه‌ در اينجا جمع‌ شده‌ايم‌ و ياد دكتر شريعتي‌ را گرامي‌ مي‌داريم‌؟ چه‌ رابطه‌اي‌ بين‌ ما و او هست‌ و چه‌ چيزي‌ او را به‌ ما مربوط‌ مي‌سازد؟ جواب‌ اين‌ سؤال‌ را در وضع‌ انساني‌ كه‌ زندگي‌، اوضاع‌ و محيط‌ خود را بررسي‌ مي‌كند و در افق‌ خود نگران‌ است‌ مي‌توان‌ يافت‌. هيچ‌ يك‌ از حقايق‌ در زندگي‌ اين‌ انسان‌ و در جامعة‌ او بلندپروازي‌ او را راضي‌ نمي‌كند. همچنان‌ به‌ افق‌ مي‌نگرد و تصميم‌ مي‌گيرد تا محيط خود را تغيير دهد.

متن کامل سخنرانی امام موسی صدر در ادامه مطلب

ادامه نوشته

پای منبر آیت الله امجد

من و تو حق نداریم به اشخاص نمره بدهیم  من و تو خدای مردم نیستیم /

كسي كه مدح شود خودش را بزرگ مي‌بيند/حق، معیار اشخاص است نه اینکه اشخاص، معیار حق باشند. اول حق را بشناسید بعد ببینید چه کسی حق می گوید و چه کسی باطل؛ نه اینکه یک شخصی را به حق بدانیم و بعد بگوییم هر چه او گفت و هر کاری کرد حق است. تنها معصومان معیار و ملاک حق اند و بس/

با عمامه كسي ارزش پيدا نمي‌كند، ملاك حق است/ما حق نداريم با يك انسان مست برخورد تند داشته باشيم چه برسد به تجسس در امور افرادي كه آبرو دارند!/

چرا خواسته های خودمان٬ حب و بغض هایی که معلوم نیست ریشه آن کجاست! ملاک حق است؟/

حق ملاک است نه شخص . امام راحل را می خواهیم برای حق رهبر معظم را می خواهیم برای حق.

من و تو حق نداریم به اشخاص نمره بدهیم  من و تو خدای مردم نیستیم حق تحقیر هیچ انسانی را نداریم باید به دیده احترام به همه نگاه کنیم.

در معارف کسی مثل علی (ع) سخن نگفته است.اهل بیت معیار حق هستند و غیر از قول معصوم و برهان حرف احدی در دنیا اعتبار ندارد.

مسلماني که کلک مي زند مسلمان نيست، مسلماني که آبرو مي برد مسلمان نيست.

 

غربت اهل بیت امام

 

 

در پاسخ به بی حرمتی به بیت امام در حرم امام

 

سید حسن خمینی:

 

هنوز 20 سال از رحلت امام(ره) نگذشته است.


 پ.ن:اینکه حال کنونی افراد مورد بحث است اتفاقا حرف دارودسته ی موسوی هم هست.موسوی و هاشمی و اینها هم اعتقاد دارند با این رفتارها انقلاب فرهنگی که اینها یاران بنیانگذارش بوده اند از مسیر اصلی خود منحرف میشود.

پ.ن:حاج آقا مسئله ... اگه یک نفر که قدرت از بین بردن منکری رو داره نه تنها باهاش مقابله نکنه بلکه ازش استفاده هم بکنه این حکمش چیه ؟؟؟؟

سطوح تحصیلی حوزه علمیه

«فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین»( توبه/ 122)

چرا از گروهی از مومنان , جمعی برای فهم عمیق دین رهسپار نمی شوند؟

حضور در حوزه های علوم دینی ومعارف اسلامی با قرن ها تجربه فراهم آمده است از تعالیم استادان بزرگ عرصه فقاهت و وارستگی ,توفیقی است الهی که با دست و زبان ,از عهده شکرش نتوان به در آمد, به فرموده امام صادق علیه السلام :
وقتی خداوند خیری ویژه , نسبت به بنده ای اراده کند ,فهمی عمیق در دین به او عطا می نماید.
.......................................................

منظور از پایه مدت زمان یک سال تحصیلی را می گویند اما در کل دروس حوزوی
شامل چهار مقطع تحصیلی: «سطح یک», «سطح دو», «سطح سه» و «سطح چهار» می باشد.

سطح یک (مقطع عمومی):
طلاب در این مقطع , علوم پایه و مقدماتی از قبیل :ادبیات عرب (صرف,نحو,منطق و معانی بیان) را فرا می گیرند و با علوم اسلامی از قبیل:فقه , اصول تفسیر, عقاید,نهج البلاغه,تاریخ اسلام و ... آشنا می شوند . مدت تحصیل در این مقطع به طور متوسط شش سال است.

سطح دو (مقطع تکمیلی و پایه تخصصی):
طلاب در این مقطع علاوه بر فراگیری بخشی ازفقه واصول استدلالی , با انتخاب یک گرایش تخصصی , بنیه علمی خود را برای ورود به رشته های تخصصی تقویت می کنند , مدت تحصیلی در مقطع به طور متوسط سه سال است.

سطح سه (مقطع نیمه تخصصی):
طلاب در این مقطع , همراه با پژوهش استدلالی فقه و اصول , در یکی از رشته های علوم اسلامی از قبیل :فقه ,تفسیر,کلام,فلسفه اسلامی, حقوق و قضا مذاهب اسلامی , تاریخ اسلام ,تبلیغ ,نهج البلاغه و ...به تحصیل می پردازند و مدت آن به طور متوسط (با تدوین پایان نامه) سه سال است.

سطح چهار (مقطع تخصصی):
طلاب در این مقطع در یکی از رشته های علوم اسلامی یاد شده , متخصص و صاحب نظر می شوند و با تدوین رساله علمی و کسب امتیاز لازم , مدرک سطح چهار را دریافت می کنند مدت این مقطع به طور متوسط چهارسال است.

اميرالمؤمنين

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

هذا ما اَمَرَ بِهِ عَبْدُاللّهِ عَلِىٌّ اَميرُ الْمُؤْمِنينَ، مالِكَ بْنَ الْحارِثِ
اين فرمانى است كه بنده خدا اميرالمؤمنين در پيمانش به مالك بن حارث

ثُمَّ انْظُرْ فى اُمُورِ عُمّالِكَ، فَاسْتَعْمِلْهُمُ اخْتِباراً، وَ لاتُوَلِّهِمْ
سپس درامور كارگزاران حكومتت دقت كن و آنان را پس از آزمايش به كار گير، از راه هوا وهوس
مُحاباةً وَ اَثَرَةً، فَاِنَّهُما جِماعٌ مِنْ شُعَبِ الْجَوْرِ و الْخِيانَةِ.
و خودرأيى آنان را به كارگردانى مگمار، زيرا هوا و هوس و خودرأيى جامع همه شعبه هاى ستم و خيانت است.
وَ تَوَخَّ مِنْهُمْ اَهْلَ التَّجْرِبَةِ وَ الْحَياءِ، مِنْ اَهْلِ الْبُيُوتاتِ الصّالِحَةِ
از عمّال حكومت كسانى را انتخاب كن كه اهل تجربه و حياءاند، و از خانواده هاى شايسته
وَ الْقَدَمِ فِى الاِْسْلامِ الْمُتَقَدِّمَةِ، فَاِنَّهُمْ اَكْرَمُ اَخْلاقاً، وَ اَصَحُّ
و در اسلام پيش قدم ترند، چرا كه اخلاق آنان كريمانه تر، و خانواده ايشان
اَعْراضاً، وَ اَقَلُّ فِى الْمَطامِعِ اِشْرافاً، وَ اَبْلَغُ فى عَواقِبِ الاُْمُورِ نَظَراً.
سالم تر، و مردمى كم طمع تر، و در ارزيابى عواقب امور دقيق ترند.
ثُمَّ اَسْبِغْ عَلَيْهِمُ الاَْرْزاقَ، فَاِنَّ ذلِكَ قُوَّةٌ لَهُمْ عَلَى اسْتِصْلاحِ
سپس جيره آنان را فراوان ده، زيرا اين برنامه براى آنان در اصلاح وجودشان
اَنْفُسِهِمْ، وَ غِنًى لَهُمْ عَنْ تَناوُلِ ما تَحْتَ اَيْديهِمْ، وَ حُجَّةٌ عَلَيْهِمْ اِنْ
قوّت است، و ازخيانت درآنچه زيردست آنان مى باشد بى نيازكننده است، و اگر از فرمانت سر برتابند
خالَفُوا اَمْرَكَ اَوْ ثَلَمُوا اَمانَتَكَ. ثُمَّ تَفَقَّدْ اَعْمالَهُمْ، وَابْعَثِ الْعُيُونَ
و يا در امانت خيانت كنند بر آنان حجّت است. به كارهايشان رسيدگى كن، و جاسوسانى
مِنْ اَهْلِ الصِّدْقِ وَ الْوَفاءِ عَلَيْهِمْ، فَاِنَّ تَعاهُدَكَ فِى السِّرِّ لاُِمُورِهِمْ
از اهل راستى و وفا بر آنان بگمار، زيرا بازرسى پنهانى تو از كارهاى آنان
حَدْوَةٌ لَهُمْ عَلَى اسْتِعْمالِ الاَْمانَةِ وَ الرِّفْقِ بِالرَّعِيَّةِ. وَ تَحَفَّظْ مِنَ
سبب امانتدارى ايشان و مداراى با رعيّت است. از ياران و ياوران
الاَْعْوانِ، فَاِنْ اَحَدٌ مِنْهُمْ بَسَطَ يَدَهُ اِلى خِيانَة اجْتَمَعَتْ بِها عَلَيْهِ
برحذر باش، اگر يكى از آنان دست به خيانت دراز كند و مأموران مخفى تو
عِنْدَكَ اَخْبارُ عُيُونِكَ اكْتَفَيْتَ بِذلِكَ شاهِداً، فَبَسَطْتَ عَلَيْهِ الْعُقُوبَةَ
بالاتفاق خيانتش را گزارش نمايند اكتفاى به همين گزارش تو را بس باشد، و او را به جرم خیانت

فى بَدَنِهِ، وَ اَخَذْتَهُ بِما اَصابَ مِنْ عَمَلِهِ، ثُمَّ نَصَبْتَهُ بِمَقامِ الْمَذَلَّةِ،
كيفربدنى بده، و وى را به اندازه عمل ناپسندش عقوبت كن،وسپس اورا به مرحله ذلّت وخوارى بنشان،
وَ وَسَمْتَهُ بِالْخِيانَةِ، وَ قَلَّدْتَهُ عارَ التُّهَمَةِ.
و داغ خيانت را بر او بگذار، و گردنبند عار و بدنامى را به گردنش بينداز.

پرسش و پاسخ از آیت الله امجد

  • لطفا بگویید چگونه می توانم چشمم را حفظ کنم؟

 چشمت را نگاه به آسمان بکن عرض کنم آقا جون ببین آقا صاف برایت بگویم اگر عاقلی این زنهایی که هستند همه مثل هم هستند فرض کنید در خانواده ما یا خانواده شما از اینی که من می خواهم به او دل ببندم زیباتر و بهترش وجود داشته باشد شیطان می آید انسان را زینت می دهد اذیت می کند خواهر زاده من ، دختر من  ، نوه من  و دختر برادر من از همه بهترند ولی چرا من وقتی پیرزنی می خواهد از خیابان رد شود حواسم را جمع می کنم تا بهش نگاه بکنم؟ وقتی انسان عادت کرد به چیزی دیگر ترک آن خیلی مشکل می شود چه برسد به هروئین ، اعتیاد بد چیزی است غلام همت آنم که زیر چرخ کبود ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است .

 آیا مقام حضرت زینب(س) بالاتر است یا حضرت مریم؟

 آقا این به من و توچه ! ، این به ما مربوط نیست  مقام امام خمینی بالاتره یا حضرت عبدالعظیم حسنی گفتن اینها درست نیست برای شادی روح همه شان صلوات بفرستید.

 افرادی مثل شیخ رجبعلی و شیخ جعفر مجتهدی بدون اینکه درس بخوانند به  مقامات عالی رسیدند علت آنها چه بوده؟

 آقا خدا خواسته ، معصیتی پیش آمده انجام ندادند خدا خواسته یک چیزهایی به ایشان داده ، شیخ رجبعلی الگو نیست  آقا شیخ جعفر مجتهدی الگو نیست آقا فخر (تهرانی)   الگو نیست  اینها الگو نیستند و و لكم فى رسول‏الله اسوه حسنه .

 آیا اینکه کسی برای نمازشب  نمی تواند توفیق یابد آیا عیب بر او محسوب می گردد؟

 بله گناه می کند نمی تواند نماز شب بخواند گناه نکند تا بتواند نماز شب بخواند.

 اینکه سیروسلوک به همراه استاد می تواند باشد را توضیح دهید؟

 استاد کو؟ تو مطابق علمت عمل می کنی یا نه؟ نه !  به 124هزار پیغمبر مطابق  علمت عمل بکنی به آنجا می رسی  به این حضرت معصومه بی بی ملک و ملکوت ، شفیعه محشر ،  کریمه اهل بیت و خاتون دنیا و آخرت که اینقدر مقام  دارد که بتواند بیاید در جهنم همه را بیرون کند اگر ما خلاف نکیم بدانجا می رسیم دنده عقب نزنیم طبق رساله عمل بکنیم می رسیم .تو چه مفهمی استاد کیه؟ اینطور نیست که  بلند شوی  بروی در بیابان دنبال استاد بگردی اگر کسی روی هوا رفت استاد است؟ اگر کسی غیب گفت استاد است؟ ها؟ این شیطان است تو چه می فهمی استاد کیه ؟ به علمت عمل کن آن می شود استادت در و دیوار می شود استادت .      

ادامه نوشته

امام موسی صدر

امام موسي صدر در روز 14 خرداد سال 1307 هجري شمسي در شهر مقدس قم ديده به جهان گشود. پدر ايشان مرحوم آيت الله سيد صدرالدين صدر، جانشين مرحوم آيت الله شيخ عبدالكريم حائري مؤسس حوزه علميه قم و از مراجع بزرگ زمان خود بود. جد پدري ايشان مرحوم آيت الله سيد اسماعيل صدر، جانشين مرحوم آيت الله ميرزا حسن شيرازي و مرجع مطلق زمان خود، و جد مادري ايشان مرحوم آيت الله حاج آقا حسين قمي، جانشين مرحوم آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني و رهبر قيام مردم مشهد بر عليه رضا خان بود.
 

 
 

امام موسي صدر پس از اتمام سيكل اول و بخش مقدمات علوم حوزوي، در خرداد سال 1322 رسما به حوزه علميه قم پيوست، و طي مدتي كوتاه، ضمن بهره گيري از محضر حضرات آيات سيد محمد باقر سلطاني طباطبايي، شيخ عبدالجواد جبل عاملي، امام خميني و سيد محمد محقق داماد، دروس دوره سطح را به پايان رسانيد. وي از ابتداي بهار سال 1326 وارد مرحله درس خارج گرديد، و تا اواخر پاييز سال 1338، يعني قريب سيزده سال تمام، از مدرسين بزرگ حوزه هاي علميه قم و نجف كسب فيض نمود. اساتيد اصلي دروس خارج ايشان در قم، حضرات آيات سيد حسين طباطبايي بروجردي، محقق داماد، صدر و سيد محمد حجت، و در نجف حضرات آيات سيد محسن حكيم، سيد ابوالقاسم خويي، شيخ حسين حلي و شيخ مرتضي آل ياسين بودند. امام موسي صدر

 
 

دروس فلسفي را نزد حضرات آيات سيد رضا صدر و علامه سيد محمد حسين طباطبايي در قم، و نزد آيت الله شيخ صدرا بادكوبه اي در نجف فرا گرفت.وستان اصلي هم بحث امام موسي صدر را در قم، حضرات آيات سيد موسي شبيري زنجاني، شهيد دكتر بهشتي، سيد عبدالكريم موسوي اردبيلي و شيخ ناصر مكارم شيرازي، و در نجف آيت الله شهيد سيد محمد باقر صدر تشكيل مي دادند.امام موسی صدر در طول زندگی حوزوی خود شاگردان برجسته ای را تربیت کرده است.معروف ترین آنان در ایران آیت الله شیخ یوسف صانعی از مراجع معظم امروز ، و در لبنان شهید عباس موسوی دبیر کل  سابق حزب الله است.
 

 
 

امام موسي صدر در كنار تحصيلات حوزوي، دروس دبيرستان خود را به اتمام رساند، و در سال 1329 به عنوان اولين دانشجوي روحاني در رشته «حقوق در اقتصاد» به دانشگاه تهران وارد، و در سال 1332 از آن فارغ التحصيل گرديد. امام موسي صدر قبل از عزيمت به نجف اشرف، از سوي علامه طباطبايي مسئوليت نظارت بر نشريه «انجمن تعليمات ديني» را بر عهده گرفت. وي همزمان با تحصيل در حوزه علميه نجف، به عضويت هيئت امناء جمعيت «منتدي النشر» در آمد، و پس از بازگشت به قم ضمن اداره يكي از مدارس ملي اين شهر، مسئوليت سردبيري مجله تازه تاسيس «مكتب اسلام» را عهده دار گرديد. از مهمترين اقدامات امام موسي صدر در آخرين سال اقامت در شهر قم، تدوين طرحي گسترده جهت اصلاح نظام آموزشي حوزه هاي علميه بود، كه با همفكري حضرات آيات دكتر بهشتي و مكارم شيرازي صورت گرفت.
 

 
 

امام موسي صدر در اواخر سال 1338 و به دنبال توصيه هاي حضرات آيات بروجردي، حكيم و شيخ مرتضي آل ياسين، وصيت مرحوم آيت الله سيد عبدالحسين شرف الدين رهبر متوفي شيعيان لبنان را لبيك گفت و به عنوان جانشين آن مرحوم، سرزمين مادري خود ايران را به سوي لبنان ترك نمود. اصلاح امور فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي جامعه شيعيان لبنان از يكسو، و استفاده از ظرفيتهاي منحصر به فرد لبنان جهت نماياندن چهره عاقل، عادل، انساندوست و  با زمان مكتب اهل بيت به جهانيان از سوي ديگر، اهداف اصلي اين هجرت را تشكيل مي داد. امام موسي صدر براي نيل به اين اهداف، و با توجه به جغرافياي اجتماعي و سياسي لبنان در منطقه و جهان، از همان بدو ورود فعاليتهاي خود را سه حوزه موازي سازماندهي نمود:

ادامه نوشته

اخلاق امام

به آقا گفتم: خانم كه داخل اتاق مي‌آيند همان موقع به ايشان بگوييد در را ببندند. گفتند: "‌من حق ندارم به ايشان امر كنم. "

خانم زهرا مصطفوي روايت مي كند كه :من نديدم در طول زندگي، امام به خانمشان بگويند در را ببنديد. بارها و بارها مي‌ديدم كه خانم مي‌آمدند و كنار آقا مي‌نشستند، ولي امام خودشان بلند مي‌شدند و در را مي‌بستند و حتي وقتي پا مي‌شدند به من هم نمي‌گفتند كه در را ببندم. حتي به صورت خواهش هم از ايشان چيزي را نمي‌خواستند .

خانم حضرت امام رحمه الله می گوید چون بچه هایشان شب ها خیلی گریه می کردند و تا صبح بیدار می ماندند امام شب را تقسیم کرده بودند؛ یعنی مثلاً دو ساعت خودشان از بچه نگهداری می کردند و خانم می خوابیدند و دوساعت خود می خوابیدند و خانم بچه ها را نگهداری می کرد.

خانم صديقه مصطفوي دختر امام(ره) نيز اظهار مي كند: «من اولين فرزند بودم و خيلي به من علاقه داشتند و فوق العاده احترام به من مي گذاشتند. توي اتاق ايشان كه مي رفتم مي نشستم اگر مثلاً آب مي خواستند يا يك دارويي مي خواستند به من نمي گفتند. يك وقت مي ديدم آقا بلند شده و مي رفتند ليوان آب يا دارويشان را مي آوردند، من ناراحت مي شدم مي گفتم آقا به من بگوييد. اما احترام مي گذاشتند.

خانم حضرت امام رحمه الله می گوید : امام در اوج عصبانیت هرگز بی احترامی و اسائه ادب نمی کردند. همیشه در اتاق جای بهتر را به من تعارف می کردند، تا من نمی آمدم سر سفره غذا خوردن را آغاز نمی کردند و هرگز حاضر نبودند که در خانه کار کنم.

ایشان هرگاه به مجلسی وارد می شدند به همگان سلام می کردند وحتی اهل منزل ایشان نیز کمتر می توانستند دراین کار از امام پیشی بگیرند. در شب های غیر ماه رمضان که قرار نبود کسی روزه بگیرد، ایشان هیچ کس را بیدار نمی کردند. خودشان سماور را روشن می کردندو چای درست می کردند و معمولاً یک تخم مرغ، سحری ایشان بود.

پ.ن:به گفته تابناک در حکم دادگاه بدوی که  روز شنبه ۲۸ فروردین ۱۳۸۹ به محمود علیزاده طباطبایی وکیل آقای نوری زاد ابلاغ شده است، محمد نوری زاد به اتهام "فعالیت تبلیغی علیه نظام و تخریب چهره  نظام" به یک سال حبس تعزیری، به اتهام توهین به مقامات و مسئولان نظام به دو سال و نیم حبس تعزیری و ۵۰ ضربه شلاق محکوم شده است.

پ.ن:جای سید مرتضی خالی. میخواهند رفیقش را شلاق بزنند.

پای منبر

استاد فاطمی نیا چندی قبل در سخنرانی برای طلاب قم  فرمودند: بنده  یکی از اولیاء الله را می شناسم  که اگر مردم بدانند برای دیدن وی از این طرف شهر تا آن طرف شهر قم صف می بندند دراین رابطه خداوند به من تفضلي كرده كه به خيلي‌‌ها اين تفضل را نكرده و آن اين است كه من ایشان  را شناخته‌ام و خيلي‌ها هنوز ايشان را نشناخته‌اند!»

طلاب پای منبر هرچه اصرار کردند که ایشان نام آن شخص را بیاورند استاد امتناع نمودند . پس از اتمام  جلسه و متفرق شدن مستمعین به اتفاق دو تن از طلاب دیگر  اصرار کردیم که تا زمانی که اسم آن شخص را نیاورند ما  استاد را  رها نسازیم استاد فاطمی نیا وقتی اصرار ما را دیدند فرمودند ایشان کسی جز آیت الله امجد نیست.

 

 ۱.مواظب باشيم! برخی، ما طلبه‌ها را نمي‌خواهند و بعضی هم به ما احترام مي‌كنند، با اينها حواسمان پرت نشود، بايد ديد ما كه بوده‌ايم؟ اين احترام‌ها همه مسوليت مي‌آورد. همه كمالات مخصوص خداست.

 

2.      انشاء الله خدا ما را هدایت کند اگر ما عمل و اخلاق می خواهیم همین است ولی اگر سخنرانی بخواهیم فرق می کند . با سخنرانی کاری درست نمی شود؛ چون سخنران زیاد است . حجاج وقتی به منبر می رفت و سخنرانی می کرد ، چنان صحبت می کرد « خلقتم للبقاء لاللفناء» ولی در عین حال وقتی خون می ریخت به شکرانه آن روزه می گرفت.

 

3.     بر مردم سخت نگیرید چشم پوشی کنید . حدیث محکم بخوانید . آیات متشابه برای مردم نخوانید.

 

4.     آدم باید متواضع باشد ؛ یعنی برای خودش امتیازی قائل نباشد و حق را ولو از یک بچه قبول کندنه اینکه گردنش را کج بگیرد و کج و معوج راه برود.

 

5.     جامعه دینی نباید دروغ بگوید. حق نداریم  در انتخابات ، تهمت به نامزدهای دیگر بزنیم.

 

ادامه نوشته

إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئات

سنت های الهی دو گونه اند: سنت های بالقوه و سنت های بالفعل .

منظور از سنت های بالقوه سنت هایی است که تحقق آن به اراده انسان و اعمال و افکار و انگیزه های او وابسته است . اما سنت های بالفعل، سنت هایی است که تحقق خارجی دارند و اراده و اعمال و افکار انسان در آنها نقش ندارد و مشروط به شرط یا شروطی نیست .

برخی سنت های بالقوه

1 . سنت امهال (مهلت دادن):

اگر انسان در مسیر باطل و تباهی قرار گرفت و از تسلیم شدن در برابر حکم الهی سرباز زد، خداوند متعال به چنین شخصی مهلت می دهد و بر طول عمرش می افزاید تا بیش تر درگناه و معصیت فرو رود . در نتیجه، در روز قیامت به عذابی دردناک دچار گردد: «آنان که به راه کفر رفتند، گمان نکنند که مهلتی که به آنان می دهیم به حال ایشان بهتر خواهد بود، بلکه مهلت می دهیم تا بر طغیان خود بیفزایند و آنان را عذابی رسد که به آن خوار و ذلیل شوند .» (آل عمران: 178)

در سوره قلم می فرماید: «ای رسول خدا! تو کیفر تکذیب کنندگان قرآن را به من واگذار که آنان را از آن جا که ندانند، به دریج بگیرم و آنان رامهلت دهم که البته کید من قوی وبسیارسخت است .» (قلم: 44 - 45)

2 . سنت استدراج:

اگر انسانی در خط گناه وعصیان و کفر قرار گرفت و خود را از نور هدایت محروم نمود، خداوند به تدریج از راهی که خود او توجه ندارد، نعمت های مادی پشت سرهم به او می دهد تا غرق در نعمت ها و لذت ها گردد و کم کم از معنویات دور گشته و از پستی کارش غافل شود: «ای رسول ما! چه خواهی دید اگر ما چند سالی آنها را در دنیا متنعم سازیم، سپس به عذابی که بر آنان وعده شده هلاک شوند و بهره ای که از دنیا داشتند، هیچ آنان را از عذاب نرهاند .» (شعراء: 207 - 205)

قرآن کریم در این زمینه می فرماید: «آنان که آیات ما را تکذیب کردند، به تدریج مجازاتشان خواهیم کرد، از آن راه که نمی دانند و به آنان مهلت می دهیم، (تا کیفرشان دردناک تر باشد) ; زیرا طرح و نقشه من قوی و حساب شده است و هیچ کس را قدرت فرار از آن نیست .» (اعراف: 183 - 182)

3 . سنت استجابت دعا:

اگر کسی صادقانه به سوی خدا روآورد و از او استعانت جوید، خداوند به او کمک کرده و از راه های مختلف مشکلاتش را حل می نماید . این که بعضی از دعاها مستجاب نمی شوند، بنا بر مصالحی است که معمولا انسان از آن غافل است . اما اگر شرایط فراهم شود، بی شک سنت خدا جاری می گردد و دعای انسان مستجاب می شود: «و اذا سئلک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوه الداع، اذا دعان » و چون بندگان من از تو پرسند، بدانند که من بدان ها نزدیک هستم، هر که مرا بخواند دعای او را مستجاب می کنم . (بقره: 186)

و باز می فرماید: «و دعای کسانی که به خدا ایمان آورده و نیکوکار شوند، مستجاب می گرداند و از فضل و کرم خود بر ثواب آنان می افزاید .» (شوری: 26)

4 . سنت احباط عمل:

به این معناست که عمل خیر انسان بر اثر کفر وعصیان و گناه، نابود می شود . همان گونه که تحقق هر چیزی محتاج شرایطی است، بقای آن هم وابسته به یک سلسله شرایط است . آفات عمل خیر و عمل صالح انسان، گناه و معصیت و رذایل می باشد; آفاتی مانند کفر، لجاجت، منت گذاشتن هنگام انفاق، ارتداد، حسادت، عجب و ریا، شرک به خدا، و . . . از جمله گناهانی هستند که موجب حبط و باطل شدن عمل انسان می شود .

خداوند متعال می فرماید: «من یرتدد منکم عن دینه فیمت و هو کافر فاولئک حبطت اعمالهم فی الدنیا والاخره » هر کس از شما از دین خود برگردد و به حال کفر باشد تا بمیرد، چنین اشخاصی اعمالشان در دنیا و آخرت ضایع و باطل است . (بقره: 217) «از آن چه موجب خشم خداست، پیروی کردند و ازآن چه موجب خشنودی اوست، کراهت داشتند . خداوندهم اعمالشان را محو و نابودگردانید» . (محمد: 28)

5 . سنت تکفیر عمل:

این سنت، برخلاف سنت احباط است; یعنی بر اثر کارهای صالح، گناهان و اعمال زشت انسان از بین می روند . بر اساس آیات قرآنی، اعمالی مانند توبه و بازگشت، تقوای الهی، ایمان و عمل صالح، دوری از کبایر و اقامه نماز، همچون آفتاب موجب می گردند گناهانی که در وجود انسان یخ زده است، آب شوند . «ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا و یکفر عنکم سیئاتکم » اگر تقوای الهی پیشه کنید، خداوند به شما نور درونی می دهد و گناه شما را از بین می برد . (انفال: 29) قرآن می فرماید: «کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام دهند، ما گناهان آنها را می پوشانیم و ازبین می بریم » (عنکبوت: 7) «ان الحسنات یذهبن السیئات » کارهای نیک، گناهان را از بین می برند . (هود: 114)

سیزده مورد دیگر در ادامه مطلب

ادامه نوشته

(چهل نکته عرفانی) گفتارهایی از آیت الله امجد

گفتار هایی از آیت الله امجد

1- هر وقت گرفتاری داشتید به سجده بیفتید و ذكر یونسیه را بگویید. لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ

2- غير از چهارده معصوم نمي شود از کسی دفاع مطلق كرد، حتی عرفا.

3- نگران كردن پدر و مادر-ولو يك دقيقه-گناه است. اگر مي خواهي به منزل دير بروي ، زنگ بزن اطلاع بده تا نگران نشوند.

4- ارزش ها بايد ملاك باشد نه حزب و گروه. و الا بي دين مي شويم.

5- همه چيز را ببازيد تا برنده شويد.

6- اينقدر قرآن بايد بخواني تا بفهمي ، وقتي فهميدي ، ديگر قرآن رهايت نمي كند.

7- نه مريد ؛ نه مقام ، نه كتابخانه ؛ انسان موقع مرگ ، اينها را با خود نمي برد!

8- متاسّفانه امروز در جامعه ي ما تعقّل خيلي كم شده آقا تعقّل ؛ همين منشاء بسياري از مشكلات هست.

9- اين يك كلمه زندگي را شيرين مي كند : « من مقصّرم»

10- در قيامت با اينكه خود جهنّم از بوي بد آكنده است، باز اهل جهنّم از بوی بد عالم بی عمل در اذيّتی مضاعف اند.

11- ترك و فعل خيلي مهم نيست ، نيّت خيلي مهم است.

12- عميق ترين حرف بنده اين است: خدا هست.

13- بي خود اين طرف و آن طرف نرويم هيچ كس غير خدا كاره اي نيست.

14- خداوند گدای سمج را دوست دارد ولی در خانه خودش نه ديگران.

15- بايد فقط براي خدا كار كرد ولو كم.

16- شما عزيزان با خصوصيّات نفس ،آشنا نيستيد ! هيچ كس از عهده اش بر نمي آيد ،الّا خدا. بزرگان و نوابغ ،زمين خورده اند.

17- زندگي مشترك بر اساس تعاون و همكاري و صفا و صميميّت است نه قانونمندي(به معني خاص مضر).

18- وقار با تكبّر نبايد اشتباه شود.

19- آن چيزي كه نفس را آرام مي كند ، عشق است.

20- اگر كسي علم داشته باشد ولي حلم نداشته باشد ، مضرّ است.

بیست نکته دیگر در ادامه مطلب

ادامه نوشته