یادداشتی از شهید چمران

 

در برابر يك تاريخ بدنامى و اتهام، يك عالم ظلم و ستم، يك آسمان غم و اندوه، يك دنيا بدبختى و فلاكت در برابر طوفانى از ظلمت كفر ، ظلم و جهل، در ميان گردابى از مصيبت‏ها و مشكلات، شيعيان حسين دست به اسلحه شهادت زدند

و در مقابل همه دنيا كه عليه آن‏ها آراسته شده بود با قدرت ايمان و فداكارى قيام كردند و هنگامى‏كه از آسمان باران تهمت و افترا فرو مى‏باريد و از زمين امواج مصيبت و بدبختى مى‏جوشيد و اژدهاى شكست دهان باز كرده بود تا اين تيره‏روزان را در كام خود فرو برد،

اما شيعيان حسين اراده كردند كه مرگ شرافت مندانه را برزندگى ننگين ترجيح دهند و تصميم گرفتند كه رسالت محمدى را على‏وار بر دوش كشند و حسين صفت به استقبال شهادت بشتابند، اراده كردند كه با خون خود تاريخ سياه وجانكاه گذشته را شست‏وشو دهند و لكه ننگ و ذلت را از دامان شيعه پاك كنند.
پرچم رسالت برافراشته شد، كلمه حق همچون خروش سخت از سينه سوزان شيعيان به آسمان بلند شد و بر اركان كاخ ظلم و ستم لرزه در انداخت.
شهید مصطفی چمران

کتاب (خدا بود و دیگر هیچ نبود)

انقلابی کیست ؟

 

انقلابى آن نیست که تفنگ بر دوش بکشد و لباس فدایى بپوشد و هنگام صلح دست به جنگ زند و با شعارات تند، خود را از جرگه ملت خارج کند و با شعارات و تبلیغات و زور بخواهد عقاید خود را بر دیگران تحمیل کند.

انقلابى آنست که هنگام صلح، به انقلابى‏گرى تظاهر نکند، ولى هنگام خطر، در پیشاپیش صفوف ملت با دشمن بجنگد.

انقلابى آن نیست که با بى‏انصافى و زرنگى، حق دیگران را بگیرد، و مردمى را که براى خاطر و شنیدن حرف‏هاى او نیامده‏اند وادار کند که ساعت‏ها به حرف‏هاى او گوش فرا دهند و کسانى را که ملت خواهان استماع سخنانشان هستند از سخن گفتن باز دارد.

انقلابى آن نیست که غرور و خودخواهى، بر او غلبه کند و حرف کسى را نشنود.

انقلابى آنست که در کمال تواضع و فروتنى، هر حرف حقى را بپذیرد.

انقلابى آن نیست که با شعارات تند، بخواهد انقلابى‏گرى خود را بر دیگران تحمیل کند.

انقلابى آنست که احتیاج به تصدیق کسى ندارد.

شهید مصطفی چمران

خرداد ۱۳۵۸

غريبانه

كاش ميشد در جلسه حزب جمهوري اسلامي نشسته بودم و ميشنيدم آخرين جمله آيت الله بهشتي را كه ميگويد : برادران بوي بهشت را ميفهميد ؟!

كاش ميشد با دكتر چمران در پاوه بودم.تا وقتي دموكرات ها اعلاميه ميخواندند كه چمران را بدهيد با هيچكس كاري نداريم با گلوله اي بلندگويشان را ميزدم.

كاش ميشد سوار موتور حاج همت در جزيره مجنون بودم.چقدر راحت از دنيا رفت حاج همت. بي سر .

كاش ميشد با ابراهيم هادي در كانال كميل بودم.كمكش ميكردم جنازه هاي شهدا را آخر كانال جمع كند تا وقتي بيست سال بعد تفحص ميكنند همه را يكجا پيدا كنند.

كاش هشتم اسفند شصت و پنج در مقر تاكتيكي كنار حاج حسين خرازي بيست و نه ساله بودم وقتي خمپاره قلبش را پاره كرد.شب قبلش گفته بود خسته ام.ماندن طاقتي ميخواهد كه من ديگر ندارم.اين روزها چقدر به فرزندم فكر ميكنم اگر بدنيا آمد و من نبودم اسمش را بگذاريد مهدي.

كاش ميفهميدم امير دوران را.وقتي تيرماه هشتاد و يك خم ميشود و نام الله را بر پرچمي كه روي تابوت پدرش عباس دوران كشيده اند ميبوسد.تابوتي كه داخلش فقط يك استخوان است.فقط يك استخوان.

كاش ميفهميدم همسر شهيد عباس كريمي از كجا آنطور مطمئن آخرين باري كه شهيد كريمي را بدرقه ميكند گريه كنان به همسايه شان ميگويد : برنميگرده. بخدا برنميگرده.

مناجاتهای شهید چمران (محبوب فقط تویی)

 

هر گاه دلم رفت تا محبت کسی را به دل بگیرد، تو او را خراب کردی،

خدایا، به هر که و به هرچه دل بستم، تو دلم را شکستی،

عشق هر کسی را که به دل گرفتم، تو قرار از من گرفتی، هر کجا خواستم دل مضطرب و دردمندم را آرامش دهم، در سایه امیدی، و به خاطر آرزویی، برای دلم امنیتی به وجود آورم، تو یکباره همه را برهم زدی،

و در طوفان های وحشتزای حوادث رهایم کردی، تا هیچ آرزویی در دل نپرورم و هیچ خیری نداشته باشم و هیچ وقت آرامش و امنیتی در دل خود احساس نکنم...

تو این چنین کردی تا به غیر از تو محبوبی نگیرم و به جز تو آرزویی نداشته باشم، و جز تو به چیزی یا به کسی امید نبندم،

و جز در سایه توکل به تو، آرامش و امنیت احساس نکنم...

خدایا تو را بر همه این نعمتها شکر می کنم.

مناجاتهای شهید چمران (شرف شیعه)

خدایا تو را شکر می کنم که شیعیان را با اسلحه شهادت مجهز کردی که علیه طاغوتها وستمگران و تجاوزگران قیام کنند و با خون سرخ خود ، ذلت هزار ساله را از دامن تشیع پاک کنند و ارزش و اهمیت شهادت را در معرکه حیات بفهمند و با ایمان خدایی و اراده آهنین، خود را از لجنزار اسارت جسدی و روحی نجات بخشند. علی وار زندگی کنند و در راه سرخ حسین علیه السلام قدم بگذارند و شرف و افتخار راستین تشیع را که قرنها دستخوش چپاول ستمگران بود دوباره کسب کنند.

شهید چمران

شهید چمران

 

عادل عون مي‌گويد اگر مي‌ديد دانش‌آموزي در درسي ضعيف است به رغم فعاليت‌هاي طاقت فرساي نظامي در طول روز خود تا پاسي از شب بيدار مي‌ماند و با او کار مي‌کرد.

وصيت می كنم به كسی كه او را بيش از حد دوست می دارم! به معبودم ! به معشوقم ! به امام موسی صدر! كسی كه او را مظهر علی می دانم! او را وارث حسين می خوانم! كسی كه رمز طایفه شيعه، و افتخار آن، و نماينده هزار و چهار صد سال درد، غم، حرمان، مبارزه، سرسختي، حق طلبی و بالأخره شهادت است! آری به امام موسی وصيت می كنم …

مرگ از من فرار میکند

جالب است که کتاب ابوذر شریعتی را میخوانی علاقه ات به پیامبر چندبرابر میشود.برای مظلومیت علی بیشتر گریه میکنی.

و کتاب چمران (مرگ از من فرار میکند ) را که میخوانی به عظمت حضرت روح الله بیشتر پی میبری.

پیام حضرت امام به مناسبت شهادت مصطفی چمران

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

إنا للَّه و إنا إلیه راجعون‏

شهادت انسان‏ساز سردار پر افتخار اسلام و مجاهد بیدار و متعهد راه تعالى و پیوستن به ملأ اعلى‏، دکتر مصطفى چمران را به پیشگاه ولى عصر- ارواحنا فداه- تسلیت و تبریک عرض مى‏کنم.


تسلیت از آن رو که ملت شهیدپرور ما سربازى را از دست داد که در جبهه‏هاى نبرد با باطل، چه در لبنان و چه در ایران حماسه مى‏آفرید و سرلوحه مرام او اسلام عزیز و پیروزى حق بر باطل بود. او جنگجویى پرهیزکار و معلمى متعهد بود که کشور اسلامى ما به او و امثال او احتیاج مبرم داشت. و تبریک از آن رو که اسلام بزرگ چنین فرزندانى تقدیم ملتها و توده‏هاى مستضعف مى‏کند و سردارانى همچون او در دامن تربیت خود پرورش مى‏دهد. مگر چنین نیست که زندگى عقیده و جهاد در راه آن است.


چمران عزیز با عقیده پاک خالص غیر وابسته به دستجات و گروههاى سیاسى و عقیده به هدف بزرگ الهى، جهاد را در راه آن از آغاز زندگى شروع و با آن ختم کرد. «1» او در حیات با نور معرفت و پیوستگى به خدا قدم نهاد و در راه آن به جهاد برخاست و جان خود را نثار کرد. او با سرافرازى زیست و با سرافرازى شهید شد و به حق رسید.


هنر آن است که بى‏هیاهوهاى سیاسى و خودنماییهاى شیطانى براى خدا به جهاد برخیزد و خود را فداى هدف کند نه هوى‏، و این هنر مردان خداست.او در پیشگاه خداى بزرگ با آبرو رفت. روانش شاد و یادش بخیر. و اما، ما مى‏توانیم چنین هنرى داشته باشیم؟ با خداست که دستمان را بگیرد و از ظلمات جهالت و نفسانیت برهاند. من این ضایعه را به ملت شریف ایران و لبنان، بلکه به ملتهاى مسلمان و قواى مسلح و رزمندگان در راه حق و به خاندان این مجاهد عزیز تسلیت عرض مى‏کنم و از خداوند تعالى رحمت براى او و صبر و اجر براى بازماندگان محترمش خواهانم.


روح اللَّه الموسوی الخمینى‏ ... ۱ تیر 1360/ 19 شعبان 1401

اي علي! تو در دنياي معاصر، با شيطان‌ها و طاغوت‌ها به جنگ پرداختي، با زر و زور و تزوير درافتادي، با تكفير روحاني نمايان، با دشمني غربزدگان، با تحريف تاريخ، با خدعه علم، با جادوگري هنر روبرو شدي. همه آنها عليه تو به جنگ پرداختند اما تو به معجزه حق و ايمان و روح بر آن چيره شدي، با تكيه به ايمان به خدا و صبر و تحمل دريا و ايستادگي كوه و برندگي شهادت به مبارزه خداوندان زر و زور و تزوير برخاستي و همه را به زانو درآوردي.

اي علي! به جسد بي‌جان تو مي‌نگرم كه از هر جانداري زنده‌تر است به يك دنيا غم، يك دنيا درد، يك كوير تنهايي، يك تاريخ ظلم و ستم، يك آسمان عشق، يك خورشيد نور و شور و هيجان، از ازليت تا به ابديت در اين جسد بي‌جان نهفته است.

قسم به غم كه تا روزگاري كه درياي  غم بر دلم موج مي‌زند، اي علي، تو در قلب من زنده و جاويدي.

قسمتی از مرثيه شهید چمران در سوگ علی شريعتي

تاپ تن کتابهایی که خوانده ام

اگر چه کلا از این قرتی بازیا خوشم نمیاد ولی خب یک دوست وبلاگی قدیمی (حبه انگور) ما رو به یک بازی وبلاگی دعوت کرد.خلاصه از ملت اصرار از ما انکار نهایتا پذیرفتیم دیگه.

حالا بنده کاری به کیفیت کتابها ندارم و جدا از کتاب خداوند و نهج البلاغه اونا که خوشم اومده و یادم هست رو مینویسم.

۱-خب تکلیف ما با دکتر شریعتی در یک کتاب مشخص نمیشود.ولی حالا چون شمایید و اصرار میکنید

هبوط در کویر انتخاب اول است.

۲-اسلام شناسی شریعتی انتخاب دوم.

۳- شریعتی را که بگذاریم کنار  حماسه حسینی شهید مطهری یادم است.

۴-خدا بود و دیگر هیچ نبود (مجموعه یادداشت های شهید چمران)

۵-آغازی بر یک پایان از شهید سید مرتضی آوینی

۶-مشترکا : من ِ او ... بی وتن ... ارمیا

۷-ده گفتار شهید مطهری

۸-پنج گفتار میرحسین موسوی

۹-راه محمد(ص) از عباس محمود العقاد -ترجمه دکتر اسدالله مبشری-

۱۰-آخرین کتابی که دوستش دارم ولی سخته.خیلی سخته. سر الصلاه ازحضرت امام خمینی (س)

اینا رو هم دوس دارم

(شیعه-تشیع علوی تشیع صفوی-هنر-نیایش -بازگشت-خودسازی انقلابی-روش شناخت اسلام-اسلام-و .... کلا شریعتی-)-داستان سیستان امیرخانی -آزادی علامه طباطبایی-نیایش ها ی شهیدچمران

از خوندن بعضی کتابا پشیمونم مثل یک عاشقانه آرام-مجموعه ترانه های یغما گلرویی-بهترین داستانهای کوتاه ارنست همینگوی-استاتیک مریام -ازبه امیرخانی و دو سه تا کتاب از کوئیلو.

اصلا روشنفکر بازی با اون نهان درونی بالقوه خفته ی نا پیدای عمق ما جور درنمیاد.

پ.ن:دوستانی که دسترسی به منابع دارن بفرمایند تو این مملکت بالاخره مجلس در کجای امور است ؟

مرثیه ی شهید چمران بر مزار دکتر شریعتی


ای علی؛ هميشه فکر می‌کردم که تو بر مرگ من مرثيه خواهی گفت،
و چقدر متاثرم که اکنون من بر تو مرثيه می‌خوانم!

ای علی من آمده‌ام که بر حال زار خود گريه کنم،
زيرا تو بزرگوارتر از آنی که به گريه و لابه ما احتياج داشته باشی.....

ای علی گفتی که هرکس گفتنی‌هايی دارد - و شخصيت هر انسانی به اندازه ناگفتنی‌های اوست. و من اضافه می‌کنم که درجه دوستی و محبت من با انسانی ديگر به اندازه ناگفتنی‌های است که می‌توانم با او در ميان بگذارم - و از این ناگفتنی‌ها که می‌خواستم بازگو کنم، بی نهايت داشتم..............

ای علی من دردمندم، دل شکسته‌ام، زير کوهی عظيم از ظلم و ستم کوفته و پژمرده شده‌ام، ديگر صبر و تحملم به پايان رسيده است. خواستم از فرصت محالی که بدست آمده بود استفاده کنم، و در کنار تو، در پرتو روح بلند تو کمی ‌بياسايم، خوش داشتم که وجود غم آلود خود را به سر پنجه هنرمند تو بسپارم‌، و تو‌، نی وجودم‌، سرود عشق، و آوای تنهايی، و آواز بيابان و موسيقی آسمانم را بشنوی.

می‌خواستم که غم‌های دلم را بر تو بگشايم‌، می‌خواستم که پرده‌های جديدی از ظلم و ستم را که به شيعيان علی و حسين می‌گذرد به تو نشان دهم و کينه‌ها و حقه‌ها و تهمت‌ها و دسيسه بازی‌های کثيفی را که از زمان ابوسفيان تا به امروز بر همه جا ظلمت افکنده است بنمايانم.

ای علی؛ شايد تعجب کنی اگر بگويم که همين هفته گذشته که به محور جنگ "بنت جبيل" رفته بودم و چند روز را در سنگرهای متقدم "تل مسعود" در ميان جنگندگان "امل" گذراندم
فقط يک کتاب با خودم بردم و آن (کوير) تو بود. کويری که يک عالم معنی و غنا داشت‌، و مرا به آسمان ها می‌برد و به ازليت و ابديت متصل می‌کرد، کويری که در آن آوای عدم را می‌شنيدم‌، از فشار وجود می‌آراميدم‌، به ملکوت آسمان پرواز می‌کردم و در دنيای تنهايی به درجه وحدت می‌رسيدم.

.

ای علی؛ تو نماينده به حق محرومين و زجر ديدگان تاريخی، و من ناله درد مندان را از حلقوم تو می‌شنوم‌، خروش اعتراض آنها را در فرياد رعد آسای تو می‌يابم‌، سرنوشت هزاران کارگر بدبخت را از دريچه چشم تو می‌بينم که زير تازيانه جالادان فرعون جان می‌دهندو زير تخته سنگ‌ها دفن می‌شوند، و من صدای خرد شدن استخوان‌های نحيف آنها را زير تخته سنگ‌ها می‌شنوم، و ضجه درد مندان و ناله زجر ديدگان دلم را به درد می‌آورد.

.

ای علی؛ دین داران متعصب و جاهلان تو را به حربه تکفیر کوفتند، از هیچ دشمنی و تهمت فرو گذار نکردند، و غرب زدگان که خود را به دروغ روشنفکر می‌نامند، تو را به تحمت ارتجاع کوبیدند و اهانت‌ها کردند، و رژیم شاه نیز که نمی‌توانست تو را تحمل کند، و روشنگری تو را مخالف مصالح خود می دید، تو را به زنجیر کشید و بالاخره شهید کرد.

.

قسم به غم که تا روزگاری که دريای غم بر دلم موج می‌زند‌،
 ای علی تو در قلب من زنده و جاويدی‌.

.

قسم به ناله درد مندان و آه بينوايان، و اشک يتيمان‌، که تا استعمار و استبداد و استثمار وجود دارد‌،
تو ای علی در جوش و خروش زنجيريان و محرومان حيات داری.