امیرخانی و حاج آقا زائری

سال‌ها پیش در کشور لبنان پیگیر انتشار کتاب‌هایم بودم و در خیابان الحمراء لبنان با یک روحانی تند و تیز عبور می‌کردیم.با او در خیابان‌ها به دنبال یافتن دفتر ناشران حرکت می‌کردیم. او بسیار سریعتر از من حرکت می‌کرد و همین مساله من را خسته کرد. از او خواستم که کمی استراحت کنیم و همین مساله باعث شد من را به یک قهوه در یک کافه دعوت کند. قهوه خوردیم و گپ زدیم و...
روز دوشنبه یا پنج‌شنبه بود و روزِ استحبابِ روزه... آن روحانی روزه بود و مرا قهوه مهمان کرده بود و من در نیافته بودم...
این ویژه‌گیِ مهمِ جناب زائری است که می‌تواند قهوه ننوشد و ما را به قهوه دعوت کند و در این بحرِ عمیق، غرقه گردد و به آب آلوده نگردد...
همیشه برایم این سوال مطرح بوده است که طریقت و شریعت در دین ما کجا می‌تواند خود را در معرض دید درآورند. امتزاج طریقت و شریعت در تشیع تا بدان پایه است که مرزهای این دو مبهم شده‌اند. چیست که حکیمی چون حافظ گفته‌ است تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافری است؟
برای این کار مطالعه زیادی کردم اما می‌خواهم کلامم را اینگونه ارائه دهم: همیشه فاصله میان مسجد و حسینیه برای من مهم بوده است. در مسجد منبر قرار می‌دهند که خودش قرص است و اگر کمی هم بر روی آن سستی کنیم او ما را حفظ می‌کند اما در حسینیه چهارپایه قرار می‌دهند که اگر ذره‌ای بر روی آن سستی کنی، هر قدر قرص باشی، می‌اندازدت. من هم امروز به احترام فردی سخن می‌گویم که منبر را کنار گذاشته است و بر روی چهارپایه ایستاده و سخن می‌گوید. برای ما... برای مردم...

رضا امیرخانی

پی نوشت:با این نظر آقا رضا امیرخانی در مورد فاصله میان مسجد و حسینیه کاملا موافق نیستم

کسی که علیه هاشمی می نوشت، من بودم؛ خدا مرا ببخشد!

سال‎ها پيش و زماني‎كه در يك روزنامه به شكل منظم فعاليت داشتم، در كنار مطالبي كه با نام حقيقي مي‌نوشتم، مطالبي هم با نام مستعار منتشر مي‌كردم.(1) بخشي از آن نوشته‌ها در قالب ستون طنز ثابت و روزانه‌اي بود كه مورد استقبال نسبي هم واقع مي‌شد و بسياري از بزرگان و مسئولان نيز آن را تعقيب مي‌كردند.

 در مقطعي كه روزنامه همشهري انتشار روزانه خاطرات آيت‌ا... هاشمي رفسنجاني را (پيش از چاپ كتاب‎ها) شروع كرد، اين احساس براي ما پيش آمد كه هدف سياسي غيرقابل قبولي در پشت پرده انتشار اين خاطرات وجود دارد و در محتوا و مضمون آن خاطرات – جدا از عدم تناسب با فضاي فرهنگي مخاطب عام – به شكل غيرمستقيم و شايد ناخواسته، تعريض‎هايي به اساس انقلاب و ولايت فقيه هست.(2)

 با اين تصور و تحليل، من به شكل روزانه شروع به نظيره‎نويسي براي اين خاطرات روزانه كردم. و شايد آن نوشته‌ها از نخستين مطالبي بود كه با آن تلخي و تندي نسبت به ايشان منتشر مي‌شد و گرچه نام صريح و مستقيمي در مطالب نبود، ولي همه مي‌دانستند كه داستان چيست. اين نوشته‌ها چنان اثرگذار بود كه روزنامه همشهري انتشار آن خاطرات را متوقف ساخت و چندان بر ايشان ناگوار آمد كه دومرتبه در فاصله چند ساعت به ارسال پيام و اظهار عصبانيت شديد پرداختند و گفته مي‌شد كه تا آن هنگام هرگز اين‎گونه خشمي از ايشان ديده نشده بود.

 در همين حال و همان روزهاي آغاز انتشار اين ستون، به مناسبتي هنگام نماز مغرب و عشا در محضر مبارك رهبر انقلاب بوديم كه ايشان بعد از نماز اظهار لطف و تفقدي فرمودند و وقتي جلو رفتم چند كلمه گفتند و بعد از مقدمه‎چيني دقيقي تأكيد كردند كه نقد و بيان آزادانه مسائل خصوصا در قالب طنز خوب است، اما مراقب باشيد كه اركان انقلاب لطمه نخورد و آن وقت از آقاي هاشمي رفسنجاني (و بزرگوار ديگري كه همان روزها از ايشان هم نوشته بودم) نام بردند و گفتند: اين‎ها اركان انقلاب هستند و بايد ملاحظه كنيد.

 مخصوصا در مورد آيت‌ا... هاشمي رفسنجاني با لحن و تعابيري اظهارنظر فرمودند كه علاوه‎بر ملاحظات كلان سياسي و اجتماعي، دلبستگي عاطفي نيز در آن كاملا مشهود بود. همان شب تصميم گرفتم كه انتشار آن ستون را متوقف كنم و با خود گفتم، وقتي ولي فقيه و رهبرم اين‎گونه با ظرافت به من هشدار مي‌دهند، من بايد حرمت اين لطف را نگاه دارم و اگرچه ايشان صراحتا توقف مرا در نوشتن نخواسته‌اند و تنها به دقت كردن و مراعات تذكر داده‎اند، ليكن ادب اقتضا مي‌كند كه من خود فاصله‌اي را رعايت كنم.

 آن‌چه را كه فشارهاي غيرمستقيم نتوانسته بود كند كند، عنايت و لطف پدرانه ايشان كاملا متوقف ساخت و بعد‌ها اين رهنمود اساسي مقام ولايت در بقيه مطالب و نوشته‌ها به نوعي ملاك و ميزان بود و هست كه حرمت اركان انقلاب را نگاه داريد. امروز كه پشت سر را نگاه مي‌كنيم، مي‌بينيم آن‌چه آن روزها آرمانگرايي نوجوانانه ما را برمي‎آشفت، در بسياري از اوقات تأثير ناآشكار برخي از حاشيه ايشان بوده است كه ايشان به خوبي در فاصله گرفتن از آن حاشيه‌ها و اظهار موضع صريح و دقيق شخص خود كاملا توفيق نداشته‎اند. 

 
ادامه نوشته